سخنی ندارم ...
سخنی ندارم ...
پارت ⁴/⁸
_____________________
از لای درز در اتاق قشنگ میشد متوجه شد ک خیلی لاغر شده رفت تو حال نشت و سعی کرد ب صدای زندگیش گوش بده تا یکم از خستگی های اون روزاش کم شه :
Lisa:
"بچه نگاه کنید واقعا هیچی تقصیر نامجون نیست اون رو تفاوت نکنید من خودم دیروز رفتم اداره پلیس و این فیلم و عکس هارو دیدم همه فوتوشاپ بود اون ی پسر دیگه بود سانسگ فن با ادیت نامجون رو گذاشته بود اونجا ... الکی ب نامجون هیت ندین اون لیاقتش خیلی زیاده اون خیلی وفاداره ... مدت هیلی زیادی هیت گرفته واقعا من نمیخوام بخاطر من این مدت هم هیت بگیره ... خب سوالی ندارین .... .
★نامجون این حرف هارو ک میشنید دلش ریش ریش میشد گریش گرفته بود بی صدا گریه میکرد چند بار محکم رو قلبش زد تا نفسش بیاد بالا .
Lisa:
"خب بذارید دیگه جواب شما رو بدم ،... نه من واقعا نمیدونم نامجون کجاست ولی میدونم امروز از آمریکا میاد ، نه دلیلی ندارم ک دوستش نداشته باشم ، من بهش ایمان دارم اون خیانت نمیکنه ... خب بسه من خسته شدم خدافظ ....👋
★ دستی تکون داد و لایو رو خاموش کرد موهاش رو باز کرد و از اتاق رفت بیرون همین ک اومد بیرون با یکی رو ب رو شد :
Lisa :
" هیننننننن .... نامجون ...
★نامجون با این صدا ب خودش اومد
Namjoon:
" فرشتم اون حرفات یعنی هنوز دوستم داری ؟ هنوز باورم داری ؟ "
Lisa :
"شاید .... "
Namjoon:
" دوستم بهم گفت اداره پلیز بودی "
Lisa :
"( در حال انجام کار در آشپز خانه) خب ...
Namjoon:
" یوجین کو ...؟"
Lisa :
" خونه مامانم پیش جیسو و جین چیه مگه ؟
Namjoon:
" هیچی "
Lisa :
"بعد اینکه برات غذا درست کردم میرم "
Namjoon:
" میشه نری "
Lisa:
" چرا ؟ مگه چیزی هم بین منو تو مونده ؟"
Namjoon:
" ارع تو هنوز بهم باور داری "
Lisa:
" چ داشته باشم چ ن بابام گفته برم ازا ناامید شده "
★ نامجون بعد ناهار لیسا رو خونه باباش رسوند تو راه آهنگ دشت پروانه رو پخش :
" نمیدونم کجایی تو اصن "
" این پروانه میگیرن هی سراغتو ازم "
" بهشون قل دادم ک میای "
" رومو زمین نزن "
" یه سر ب ما بزن "
" قاصدکا ازت خبری ندارن "
" ب ابرا بگو ک نمیای الکی نبارن "
"با ساعتا ثنمی ندارم"
"بگو عقربه ها انقد سر ب سر من نزارن "
نامجون این پارت آهنگ رو صداش رو بلند میکنه و میخونه ...
"برگرد همه کس من !"
" نیستی تنگ هر نفس من "
" برگرد گل آرزوم "
" دشتمون با ی اشاره سوخت !"
حال نامجون داغون بود دلش میخواست جادویی باشه ک همه ی اینها بین برن ولی نبود ....
دیگه نامجون قبل نبود امیدی نداشت .... .
هیچ غیر خودش و لیسا براش اهمیت نداشت .... .
دیگه ب دست آوردن لیسا سخت بود چون دیگه باباش ب نامجون اعتماد نمیکرد این سخت بود ....
شاید نامجون هم نباید اون روز با لیسا بعد حرف بزنه ک آتو دست بقیه بده
==============
دیدید براتون دو تا پارت گذاشتم 🥰❤️🙃
پارت ⁴/⁸
_____________________
از لای درز در اتاق قشنگ میشد متوجه شد ک خیلی لاغر شده رفت تو حال نشت و سعی کرد ب صدای زندگیش گوش بده تا یکم از خستگی های اون روزاش کم شه :
Lisa:
"بچه نگاه کنید واقعا هیچی تقصیر نامجون نیست اون رو تفاوت نکنید من خودم دیروز رفتم اداره پلیس و این فیلم و عکس هارو دیدم همه فوتوشاپ بود اون ی پسر دیگه بود سانسگ فن با ادیت نامجون رو گذاشته بود اونجا ... الکی ب نامجون هیت ندین اون لیاقتش خیلی زیاده اون خیلی وفاداره ... مدت هیلی زیادی هیت گرفته واقعا من نمیخوام بخاطر من این مدت هم هیت بگیره ... خب سوالی ندارین .... .
★نامجون این حرف هارو ک میشنید دلش ریش ریش میشد گریش گرفته بود بی صدا گریه میکرد چند بار محکم رو قلبش زد تا نفسش بیاد بالا .
Lisa:
"خب بذارید دیگه جواب شما رو بدم ،... نه من واقعا نمیدونم نامجون کجاست ولی میدونم امروز از آمریکا میاد ، نه دلیلی ندارم ک دوستش نداشته باشم ، من بهش ایمان دارم اون خیانت نمیکنه ... خب بسه من خسته شدم خدافظ ....👋
★ دستی تکون داد و لایو رو خاموش کرد موهاش رو باز کرد و از اتاق رفت بیرون همین ک اومد بیرون با یکی رو ب رو شد :
Lisa :
" هیننننننن .... نامجون ...
★نامجون با این صدا ب خودش اومد
Namjoon:
" فرشتم اون حرفات یعنی هنوز دوستم داری ؟ هنوز باورم داری ؟ "
Lisa :
"شاید .... "
Namjoon:
" دوستم بهم گفت اداره پلیز بودی "
Lisa :
"( در حال انجام کار در آشپز خانه) خب ...
Namjoon:
" یوجین کو ...؟"
Lisa :
" خونه مامانم پیش جیسو و جین چیه مگه ؟
Namjoon:
" هیچی "
Lisa :
"بعد اینکه برات غذا درست کردم میرم "
Namjoon:
" میشه نری "
Lisa:
" چرا ؟ مگه چیزی هم بین منو تو مونده ؟"
Namjoon:
" ارع تو هنوز بهم باور داری "
Lisa:
" چ داشته باشم چ ن بابام گفته برم ازا ناامید شده "
★ نامجون بعد ناهار لیسا رو خونه باباش رسوند تو راه آهنگ دشت پروانه رو پخش :
" نمیدونم کجایی تو اصن "
" این پروانه میگیرن هی سراغتو ازم "
" بهشون قل دادم ک میای "
" رومو زمین نزن "
" یه سر ب ما بزن "
" قاصدکا ازت خبری ندارن "
" ب ابرا بگو ک نمیای الکی نبارن "
"با ساعتا ثنمی ندارم"
"بگو عقربه ها انقد سر ب سر من نزارن "
نامجون این پارت آهنگ رو صداش رو بلند میکنه و میخونه ...
"برگرد همه کس من !"
" نیستی تنگ هر نفس من "
" برگرد گل آرزوم "
" دشتمون با ی اشاره سوخت !"
حال نامجون داغون بود دلش میخواست جادویی باشه ک همه ی اینها بین برن ولی نبود ....
دیگه نامجون قبل نبود امیدی نداشت .... .
هیچ غیر خودش و لیسا براش اهمیت نداشت .... .
دیگه ب دست آوردن لیسا سخت بود چون دیگه باباش ب نامجون اعتماد نمیکرد این سخت بود ....
شاید نامجون هم نباید اون روز با لیسا بعد حرف بزنه ک آتو دست بقیه بده
==============
دیدید براتون دو تا پارت گذاشتم 🥰❤️🙃
۴.۹k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.