یکبار هم به من گفت: «عزیزترینم»!
یکبار هم به من گفت: «عزیزترینم»!
تا آن زمان هیچ واژه ای نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند
و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان
و مکانی محدود.
ولی «عزیزترینم...!»
فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، »ترینِ» آنهایی! این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت آنهم در کمالِ دارایی نه از روی ترس و تنهایی اش
تا آن زمان هیچ واژه ای نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند
و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان
و مکانی محدود.
ولی «عزیزترینم...!»
فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، »ترینِ» آنهایی! این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت آنهم در کمالِ دارایی نه از روی ترس و تنهایی اش
۵.۹k
۱۴ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.