تکپارتی

#تکپارتی

ادامه..

نامجون:تو هنوز جواب منو ندادی!
ات:دوستت دارم*خجالت*
نامجون دستاشو دور صورت ات قاب میکنه و لباشو میچسبونه به لبای ات و محکم میبوسه... ات هم همکاری میکنهو نامجونو میبوسه... توی همین زمان بچه ها یعنی:هوسوک و شوگا وجیمین و جونگ کوک) به اونجا وارد میشن و با این صحنه مواجه میشن و کرک و پرشون میریزه...
نامجون و ات تا اون ها رو میبینن از هم جدا میشن و صاف می‌ایستن...
شوگا:فک کنم بد موقع مزاحم شدیم فرمانده؟
هوسوک:فرمانده... عروسی دعوتیم؟
جیمین:بچه ها بریم مزاحم حرکات بعدی نشیم!
نامجون:اصلاً کی به شما ها گفت بیان اینجا؟
جونگ کوک:نیومدید نگران شدیم... نگو داشتید اینجا کیف میکردین😉
نامجون:بسه دیگه همتون بر گردید اداره...
هوسوک:به شرتی که شما با ما بیایید و جلوی همه عشقتون رو بگید!
نامجون:خیله خب بریم...
همهسوار ماشین شدن و به اداره رفتن و به همه اعلام کردن که همو دوست دارن...

شب در اداره..

ویو ات

داشتم وسایلم رو جمع میکردم که برم خونه... دستی دور بدنم گره خورد... از فرمش معلوم بود نامجونه... نامجون از پشت بغلم کرده بود..
ات:نامجونا...
نامجون:میشه بازم ازت قرض بگیرم؟
.ات:چیو؟
نامجون:لباتو...
ات برگشت و لب هاشو روی لب های نامجون گذاشت و بوسید....


_____________________________
چطور بود؟

حمایت؟!
دیدگاه ها (۴)

استوری درخواستی...

(((:((((

#تکپارتیفرمانده عاشق...ویو اتسلام من لی ات هستم و افسر نیروی...

مربوط به پارت 9

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط