.
.
آخرین باری که برای پر کردن تنهایی ام به آدمها پناه بردم را خوب به یاد دارم.
همان روزها بود که تصمیم گرفتم، مسوولیت زندگی ام، تنهایی هایم و اتفاقات و موجهای زندگی ام را خودم قبول کنم.
از اندوه هایم خودم رد شوم. همان روزها بود که متوجه شدم دیگر برای هیچ پرکردنی با آدمها دوست نمیشوم و برای هیچ نشان دادنی با آدمها وارد چالش نمیشوم.
همان روزها بود که فهمیدم چقدر متفاوت بودن آدمها برایم زیباست و چقدر آنها را دوست دارم.
همان روزها بود که فهمیدم چقدر اشتباه خشم ها را به خودم ربط میدادم و چقدر میترسیدم.... میترسیدم از دیدن زندگی، همانگونه که هست نه آنگونه که دیگران به تصویر میکشیدند.
از همان روزها هم بود که بیشتر از مسوولیت هایم لذت بردم و از اینکه چقدر "میتوانم " هایم زیاد و بلند شده بود تعجب کرده بودم.
حالا این زندگی من است و دوستش دارم با تمام اندوه ها و لبخند ها… .
عادل_دانتیسم
آخرین باری که برای پر کردن تنهایی ام به آدمها پناه بردم را خوب به یاد دارم.
همان روزها بود که تصمیم گرفتم، مسوولیت زندگی ام، تنهایی هایم و اتفاقات و موجهای زندگی ام را خودم قبول کنم.
از اندوه هایم خودم رد شوم. همان روزها بود که متوجه شدم دیگر برای هیچ پرکردنی با آدمها دوست نمیشوم و برای هیچ نشان دادنی با آدمها وارد چالش نمیشوم.
همان روزها بود که فهمیدم چقدر متفاوت بودن آدمها برایم زیباست و چقدر آنها را دوست دارم.
همان روزها بود که فهمیدم چقدر اشتباه خشم ها را به خودم ربط میدادم و چقدر میترسیدم.... میترسیدم از دیدن زندگی، همانگونه که هست نه آنگونه که دیگران به تصویر میکشیدند.
از همان روزها هم بود که بیشتر از مسوولیت هایم لذت بردم و از اینکه چقدر "میتوانم " هایم زیاد و بلند شده بود تعجب کرده بودم.
حالا این زندگی من است و دوستش دارم با تمام اندوه ها و لبخند ها… .
عادل_دانتیسم
۹۳۰
۰۹ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.