هزار تا حرف قشنگ بلدم بزنم ه دست ه نفرو از باتلاق بگر

هزار تا حرفِ قشنگ بلدم بزنم كه دست يه نفرو از باتلاق بگيره بكشه بيرون اما خودم تو همون باتلاق در حال غرق شدنم. هزار راه بلدم كه حال كسی رو خوب كنه اما حال ِ خودم انگار سر جاش نيست. انگار تو هر جمعی ميتونم با همه بجوشم اما تنهای تنهای تنها باشم. انگار غريق نجاتیم كه تو دريا غرق ميشه. اينا ترسناكه. اينا زورم نرسيدنه. مشكل من دنيا و اتفاقات مزخرفش نيستن، مشكل من خودمم كه زورم به خودم نميرسه. اعتمادی كه از خودم به بقيه نشون دادم، خودم به خودم ندارم. انگار همه جوابا رو بلدم اما همه رو غلط مينويسم. انگار كه آدرس درست رو ميدونم اما از كوچه اشتباه ميرم. به بن بست ميرم. ميرم كه ته خيابون گريه م بگيره، شاكی باشم. انگار همه چشمه ها برای خودم خشكيده و راهی برای رفع اين تشنگی نميشناسم. انگار اتفاق ِ خوبی ميتونم باشم، اما نه برای خودم، نه برای زندگی خودم. 🌸🦋🍓🌻
دیدگاه ها (۴)

🍀چند لحظه ساكت میمانم و بعد میگويم:خودت معناى زندگى‌ رو بهتر...

🌱من عاشق آدمایی‌ام که میتونن ساعت‌ها باهام راجع به کتاب حرف ...

روزی خواهد رسید که تعریفش شبیه حالا نیست، بزرگ‌تر می‌شوی و گ...

میگفت آدم رو بندازیش تو صحرا،مار میشه بندازیش تو آب، ماهی یع...

My angel (part 8 ) + م من هیچی از دیشب یادم نیست و وقتی صبح ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟖(یک روانی) فلش بک به زمان حالا.ت روبه‌رو ی جیمین نشسته...

پارت ²⁵: توهم حس میکنی؟ (ساعت ۱۳)(خانه جیمز) خونه توی سکوت غ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط