زندگی رویاییپارت

زندگی رویایی:پارت ۷۵
بعد چند مین رسیدم کلیدا رو بهم دادن تشکر کردم اول سول رو بردم داخل و بعد وسایلامون رو آوردم داخل و در رو بستم...سول داشت ت خونه راه می‌رفت انگار تعجب کرده
+سول
برگشت سمتم نگام کرد و دوید پرید بغلم
+شیطون خودمی
سول:ماما..
+جونم
سول:کوجاییم
+آمدیم تولد دوست مامان
سول:واگعا(لحنش بچگونن)
+اوهم
گوشیم رو به سول دادم و رفتم خونه رو دیدم...اوکی بود...رفتم آشپزخونه و یخچال رو باز کردم چیزی نبود واسه خوردن...
سول آمد پیشم منم بلندش کردم و گذاشتمش رو کابینت
سول:ماما..نام نام
+نام نام میخوای
سول:اوهم
سول رو آوردم پایین دستش رو گرفتم رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم و رفتیم سوپر مارکت.. رفتیم داخل یه سبد چرخ دار که وسایل رو توش بزار بردم و سول رو گذاشتم داخلش خندید..شروع کردم به بردن شیر..رامین..جاجانگمیون..دودبوکی..شکلات...غلات..و... رفتیم قسمت سبزیجات و میوه و سبزیجات گرفتیم... موقعی که داشتیم حساب میکردیم یه نفر صدام زد برگشتم با دیدنش شوکه شدم
دیدگاه ها (۱)

زندگی رویایی:پارت ۷۵بعد چند مین رسیدم کلیدا رو بهم دادن تشکر...

#درخواستی

زندگي رویایی:پارت ۷۶ ÷ا.تتآیدا بود آمد سمتم محکم هم دیگه رو ...

زندگی رویایی:پارت ۷۴~خوشحالی برگشتی خونه +حس خاصی ندارم از ف...

blackpinkfictions پارت ۲۱

# اسیر _ ارباب PART _ 2 لئونارد: از حموم اومدم بیرون و سمت ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط