رمان سوکوکو p

رمان سوکوکو p16



همون موقع ها بود که جین هم اومد


تاچیهارا: ب قرآن این دخترا حلال زاده ان تا اسمشون میاد از راه میرسن


صدای خنده همه بلند شد🤣


ایچیو خوب شروع کنیم



بطری میچرخد،،،



جین و تاچیهارا


تاچیهارا خندید😂😁


جین: خب مگه جرعت حقیقت نیس؟


ایچیو: بطری بازیه🤭😅🤣


جین:😳هاااااااا؟؟؟



کیوکا واسه اولین بار داشت میخندید😅


چوویا: واییی......دلممممم🤣🤣



دازایی: نخند شاید بخدی تو باشی😁😁


چوویا ساکت شد زل زد به دازایی😑



دازایی🤣🤣



چوویا: نخند شاید بعدی تو باشی😏



دازایی: اگه تو مقابلم باشی مشکلش کجاست؟😊


چوویا: کِسووو(لعنتی به ژاپنی)


بطری چرخید،،،


چوویا و اوسکوچی


دازایی: همون لحضه : با من یکی به ۲ نکنید دوباره بچرخه


چوویا تحت تاثیر غیرت دازایی هنوز تو شک بود


بطری چرخید،،


اما قبل از اینکه وایسه آکتاگاوا از سفر اومد
همه رفتن بهش خوش آمد گفتن و بعد از یکم حرف زدن با آکتاگاوا دوباره بازی رو شروع کردن

بطری چرخید،،،


آکتاگاوا اوسکوچی


ایچیو: من قبول نوموکونممممممم


این تا زمانی که یکیشون باهات موافقط نکنه نمیشه

آکتاگاوا: موافقم


بطری دوباره چرخید،،،


چوویا دازایی


دازایی بالافاصله برای بوسیدن چوویا آماده شد
اما چوویا...


چوویا:(تفففف الان بگم موافق نیستم دازایی آتیشی میشه باید واقعا این کارو کنم؟ بیخیال من قبلا هم اینکارو انجام دادم اوکی بریم)

دازایی و چوویا همو بوسیدن و بعد از هم جدا شدن ولی معلوم بود دوتاشون خما*ر شدن (ادامه رمان به دلیل داشتن صحنه های هنتای در پیج دوم بی جنبه ها نیان گزارش ندن اوک؟ https://wisgoon.com/haru_daisy
دیدگاه ها (۱۴)

ممنون از حمایت🥰

ممنون حمایت💕

رمان رز صورتی p11آنیا : خب آنیا چیزه .... آنیااا....دامیا...

رمان رز صورتی p10دامیان که صدارو شنید رو شو بر گردوند و آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط