رمان رز صورتی p

رمان رز صورتی p10

دامیان که صدارو شنید رو شو بر گردوند و آنیا رو دید که مکس رو با مشت زده اولش خوشحال شد ولی لبخند شیطانیه آنیا رو که دید جا خورد

ذهن دامیان:این ....آن...آنیا نیس آنیا هیچوقت این رفتار رو نمیکنه خب مشت که عجیب نیس ولی اون لبخند مال آنیا نیس اون حتی وقتی من تهدیدش کردم هم اینکارو نکرد (البته بحث من جداس)

ذهن آنیا :🤯🤯🤯🤯دامیان منو ... بغل کرده؟

دامیان :آنیا تو مکان قبلی همون ساعت میبینمت

ذهن آنیا:پس زنگ بعد ههاا؟🤔



زنگ بعدش :»

آنیا:من .. اومدن

دامیان:خوبه، میخواستم ببینم چرا مکسو زدی؟

آنیا:مکس گفت آنیا و دامیان باهم بهم زدن و به آنیا خندید

ذهن دامیان :( توجه توجه آنیا داره ذهنشو میخونه) حققققشششششش بببووودددددددددد😡😡😡

دامیان:این دلیل خوبی نیس

آنیا از شدت دو رو بودن دامیان:😦😦 دامیان:یه دلیل خوب بگو

آنیا:خب ....آنیا.....چیزه.....راستش...آمممم
دیدگاه ها (۰)

رمان رز صورتی p11آنیا : خب آنیا چیزه .... آنیااا....دامیا...

رمان سوکوکو p16همون موقع ها بود که جین هم اومدتاچیهارا: ب ...

رمان رز صورتی p9جولیا با عصبانیت از پیش دامین رفتدامیان ه...

بچه ها این آیدی پیج خصوصیم هست فالو شه که اگه خواستم چیزی بر...

part¹³عاشق یک جاسوس شدم فلش به فردا/»*/ویو دامیان* از خواب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط