☆♡تو فقط مال منی ☆♡
☆♡تو فقط مال منی ☆♡
P. ⁴
داشتم با سر میخوردم زمین که یه دستی دور کمرم حلقه شد (ژوننننن🤣)
نگاه کردم دیدم جیمین بود
جیمین بلندت کرد داشتید نگاه هم میکردید که ا. ت یادت افتاد لختی
ا. ت: جیغغغغغغ برو بیرونننننن
جیمین:(بچم ترسید🥲🤣)
جیمین رفت بیرون منم لپام از خجالت سرخ شده بود فوری خودمو شستم حوله رو دور خودم پیچیدم خاستم برم بیرون از کنار در اتاقو نگاه کردم که جیمین نباشه درو باز کردم رفتم بیرون کشوهارو باز کردم دنبال لباس بودم که یهو در باز شد 😂
ا. ت: جیغغغغغغغغ
اجوما: وا چته دخترم منم 😂
ا. ت: وای اجوما قلبم از دهنم زد بیرون یه دری چیزی بزن بیا تو🙄😂
اجوما: ببخشید دخترم ترسیدی فکر کردی کیه 😂
ا. ت: فکر کردم جیمینه🙄😂
اجوما: 😂
اجوما: دخترم دنبال چیزی میگردی؟
ا. ت: اره لباس میخام بپوشم
اجوما: لباسا تو اون کمده
ا. ت: مرسی
اجوما: بیا پایین غذا تو بخور بعدش بیا این لباسو بپوش ارباب شب مهمونی ترتیب دادن گفتن که این لباسو بپوشین (عکس لباسو میزارم)
ا. ت: مهمونی به چه مناسبت
اجوما: چند تا از دوستای ارباب میخان بیان
ا. ت: اهان مرسی
اجوما: من برم بیا پایین عذا بخور
ا. ت: باشه
یه لباس پوشیدم رفتم پایین سر میز نشستم جیمین مشغول غذا خردن بود خجالت میکشیدم نگاهش کنم (اخی بچم😂)
که یهو نگاهای سنگینشو حس کردم
جیمین: رفتی بالا لباسارو که بت دادم بپوش اماده باش که مهمونا یک ساعت دیگه میرسن
ا. ت: باشه
جیمین: چی نشنیدم بلند تر
ا. ت: چشم
عذامون تموم شد داشتم از پله ها میرفتم بالا که اماده شم در اتاقو باز کردم که............
خب خب اینم از این پارت پارم کردید🙄😂
لایک 12
کامنت14
تا پارت بعد بای بای 🙃🫠
P. ⁴
داشتم با سر میخوردم زمین که یه دستی دور کمرم حلقه شد (ژوننننن🤣)
نگاه کردم دیدم جیمین بود
جیمین بلندت کرد داشتید نگاه هم میکردید که ا. ت یادت افتاد لختی
ا. ت: جیغغغغغغ برو بیرونننننن
جیمین:(بچم ترسید🥲🤣)
جیمین رفت بیرون منم لپام از خجالت سرخ شده بود فوری خودمو شستم حوله رو دور خودم پیچیدم خاستم برم بیرون از کنار در اتاقو نگاه کردم که جیمین نباشه درو باز کردم رفتم بیرون کشوهارو باز کردم دنبال لباس بودم که یهو در باز شد 😂
ا. ت: جیغغغغغغغغ
اجوما: وا چته دخترم منم 😂
ا. ت: وای اجوما قلبم از دهنم زد بیرون یه دری چیزی بزن بیا تو🙄😂
اجوما: ببخشید دخترم ترسیدی فکر کردی کیه 😂
ا. ت: فکر کردم جیمینه🙄😂
اجوما: 😂
اجوما: دخترم دنبال چیزی میگردی؟
ا. ت: اره لباس میخام بپوشم
اجوما: لباسا تو اون کمده
ا. ت: مرسی
اجوما: بیا پایین غذا تو بخور بعدش بیا این لباسو بپوش ارباب شب مهمونی ترتیب دادن گفتن که این لباسو بپوشین (عکس لباسو میزارم)
ا. ت: مهمونی به چه مناسبت
اجوما: چند تا از دوستای ارباب میخان بیان
ا. ت: اهان مرسی
اجوما: من برم بیا پایین عذا بخور
ا. ت: باشه
یه لباس پوشیدم رفتم پایین سر میز نشستم جیمین مشغول غذا خردن بود خجالت میکشیدم نگاهش کنم (اخی بچم😂)
که یهو نگاهای سنگینشو حس کردم
جیمین: رفتی بالا لباسارو که بت دادم بپوش اماده باش که مهمونا یک ساعت دیگه میرسن
ا. ت: باشه
جیمین: چی نشنیدم بلند تر
ا. ت: چشم
عذامون تموم شد داشتم از پله ها میرفتم بالا که اماده شم در اتاقو باز کردم که............
خب خب اینم از این پارت پارم کردید🙄😂
لایک 12
کامنت14
تا پارت بعد بای بای 🙃🫠
۲۵.۱k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.