شیشه خون
#شیشهخون
pاخر
دکتر یو:بجای این حرفا بدو خب پرستار فشار هردو افتاده چیزیش ن نیس بهشون ی سرم قندی بزن
سوهو:دیدی چیزی نیس
دکتر یو:ای خدا
ویو کوک:با خوردن چراغ ب چشمام بیدار شدم و بلا فاصله اسم ا.تو صدا زدم که یهو برگشت و نگام کرد
ا.ت:بلخره بیدار شدی
کوک:اینجا چخبره
ا.ت:اینو من باید بپرسم
کوک:همچی رو تعریف میکنه
ا.ت:اها فهمیدم (لوپ کوکو میبوسه )
کوک:خر ذوق میشه ولی نشون نمیده
ا.ت:اخم مبکنی؟ (گازش میگیره)
کوک:ایی غلط کردم
ا.ت:اهااا همینه
تهیونگ:میبینم خوشحالین
جیمین:قلبم درد میکنه
بورام:چرا(نگران)
جیمین:انقد ک تو کیوتی درد گرفته
جیسو و ات:یاد بگیرین
کوک و تهیونگ:عههه(اخم)
جیسو و ا.ت:(اخم تر)
&چند سال بعد&
ا.ت:کوک لیا کجاست
کوک:چمد(تعجب)
ا.ت:کوک کوککککک بگیرششششش
کوک:لیاااااا نپریا بچههههه
ا.ت:لیاااااااا(میگیرتش)
لیا:خنده بچگونه
کوک:زهر ماررر
تهیونگ:خواهر زاده خوشملم دورش بگردم ببین برات کیا رو آوردم
جیسو:ا.ت بیا کمک کمرم داره میشکنه
ا.ت:اوهههه سیزده به در ها داری نمیری سفر
جیسو:باید همچی داشته باشم اون یکیو ساکت کنی این یکی ب داد میاد
ا.ت:راس میگی
تهیونگ: دختر گل باااااابا
یونا و یومی:بابا
تهیوگگ:عرررر
کوک:لیا بگو بابا مامان دوست
لیا:بابا لیا دوست
کوک:بچم برعکسه(خنده)
بورام:اییی جیمین بنظرت نفت چه تهمیه؟
جیمین:بخدا هرچی بودو نبودو دادی اون بچه خورد عه بابا داریدمگه کارخونه میزنی زنن
بورام:اونو ولش برام توت کوهی بخر
جیمین:تو چله تابستون اخههه
چه گوهی خوردم اون شببب
تهیونگ:یادته مارو مسخره میکردی حالا سد خودت اومد
ا.ت:ت یکی خفه مگه چیکار کردین
کوک:تو برف دنبال انگور سبز میگشتم یادتههه
جیسو:هنر نکردین که
تهیونگ:اینا باهم یه گروه شدنااا(خنده)
بورام:ایییی بچمممم داره میاد
جیمین:هانن چی بابا دارم میشمممممممم
ا.ت:بدویین پاشین بریم سری
*خب دیگه داستان ما تموم شد جیمین یه پسر خوشتیپ به دنیا میاره که اخرش با لیا ازدواج میکنه پسر دکتر یو با یومی و پسر سوهو با یونا
و این خانواده بزرگ تا همیشه شاد میمونن*
لطفا لطفا نظرتونو بگین و فیک بعدیو انتخاب کنین ده پارت نوشته بودم ولی خلاصه کردم:)
pاخر
دکتر یو:بجای این حرفا بدو خب پرستار فشار هردو افتاده چیزیش ن نیس بهشون ی سرم قندی بزن
سوهو:دیدی چیزی نیس
دکتر یو:ای خدا
ویو کوک:با خوردن چراغ ب چشمام بیدار شدم و بلا فاصله اسم ا.تو صدا زدم که یهو برگشت و نگام کرد
ا.ت:بلخره بیدار شدی
کوک:اینجا چخبره
ا.ت:اینو من باید بپرسم
کوک:همچی رو تعریف میکنه
ا.ت:اها فهمیدم (لوپ کوکو میبوسه )
کوک:خر ذوق میشه ولی نشون نمیده
ا.ت:اخم مبکنی؟ (گازش میگیره)
کوک:ایی غلط کردم
ا.ت:اهااا همینه
تهیونگ:میبینم خوشحالین
جیمین:قلبم درد میکنه
بورام:چرا(نگران)
جیمین:انقد ک تو کیوتی درد گرفته
جیسو و ات:یاد بگیرین
کوک و تهیونگ:عههه(اخم)
جیسو و ا.ت:(اخم تر)
&چند سال بعد&
ا.ت:کوک لیا کجاست
کوک:چمد(تعجب)
ا.ت:کوک کوککککک بگیرششششش
کوک:لیاااااا نپریا بچههههه
ا.ت:لیاااااااا(میگیرتش)
لیا:خنده بچگونه
کوک:زهر ماررر
تهیونگ:خواهر زاده خوشملم دورش بگردم ببین برات کیا رو آوردم
جیسو:ا.ت بیا کمک کمرم داره میشکنه
ا.ت:اوهههه سیزده به در ها داری نمیری سفر
جیسو:باید همچی داشته باشم اون یکیو ساکت کنی این یکی ب داد میاد
ا.ت:راس میگی
تهیونگ: دختر گل باااااابا
یونا و یومی:بابا
تهیوگگ:عرررر
کوک:لیا بگو بابا مامان دوست
لیا:بابا لیا دوست
کوک:بچم برعکسه(خنده)
بورام:اییی جیمین بنظرت نفت چه تهمیه؟
جیمین:بخدا هرچی بودو نبودو دادی اون بچه خورد عه بابا داریدمگه کارخونه میزنی زنن
بورام:اونو ولش برام توت کوهی بخر
جیمین:تو چله تابستون اخههه
چه گوهی خوردم اون شببب
تهیونگ:یادته مارو مسخره میکردی حالا سد خودت اومد
ا.ت:ت یکی خفه مگه چیکار کردین
کوک:تو برف دنبال انگور سبز میگشتم یادتههه
جیسو:هنر نکردین که
تهیونگ:اینا باهم یه گروه شدنااا(خنده)
بورام:ایییی بچمممم داره میاد
جیمین:هانن چی بابا دارم میشمممممممم
ا.ت:بدویین پاشین بریم سری
*خب دیگه داستان ما تموم شد جیمین یه پسر خوشتیپ به دنیا میاره که اخرش با لیا ازدواج میکنه پسر دکتر یو با یومی و پسر سوهو با یونا
و این خانواده بزرگ تا همیشه شاد میمونن*
لطفا لطفا نظرتونو بگین و فیک بعدیو انتخاب کنین ده پارت نوشته بودم ولی خلاصه کردم:)
۱۱.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.