خوشبختی

خوشبختی
طلوع خورشید چشمان تو بود
وقتے درگیر پاییز بودم
چشم ڪه گشودی
باران شدم
شعر شدم
تابیدم
و جز تماشاے چشمانت‌
هیچ ندیدم
دیدمت
و با تو از جهانے دل بریدم
و این آغاز قصه عشق بود...

#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۱)

باز پاییز است، اندکی از مهر پیداست… حتی در این دوران بی مهری...

پاییز فصلِ خوبی‌ برای دور شدن نیست ...جاده‌ ها رفیقِ خوبی‌ ن...

Choose someone who always choose you even at your worst. کسی...

وقتی میمانی و میبخشیفکر میکنند رفتن را بلد نیستی؛باید به آدم...

‍میوه لبهای تودر زیر باران چیدنی استچشم تو کهنه شرابی تا ابد...

شد خزان گلشن آشنایی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط