پارت جدید
پارت جدید
درون بیمارستان
ران : ا/.....ت....ا/ت کجاست
پرستار : آقا ببخشید حالتون خوبه
ران : نه ا/ت کجاااااست ( با داد)
پرستار : آقای شوجی لطفا بیاید این رو جمع کنید
* پرستار رفت
هانما : چته هه هه هه همچنان میخنده
ران : کوفت ا/ت کو ( خیلی جدیه هانما با دیدن قیافش دیگه نخندید )
هانما : نمیدونم
ران : یعنی چی نمیدونم برو دنبالش عهه
هانما : چرا برم دنبالش
ران : چون خواهرته
هانما : از خواهر من به تو چه نکنه عاشقش شدی هه هه هه
ران : زهر مار پدر کیساکی برو دنبالش ( سرخ شد )
هانما : باشه عشقم میرم ولی فقط به خواطر تو ها ها هرهر
ران : عشق برو گمشو ایش
هانما : ران عاشق شده ران عاشق شده
ران : * سرخ نه نشدم
هانما : پس ا/ت دختر ۷وبی نیست که عاشقش نشدی * جدی
ران : نه خیلی هم دختر خوبیه
هانما: ها ها اون دختر خوبیه میدونی چند تا قتل انجام داده
ران : گفتم گمشوووووو
خانه ی سانزو
سانزو : خب بیبی بریم با مایکی آشنات کنم
ا/ت : بریم
سانزو : نشد باید میگفتی صبحونه میخوام
ا/ت : ولی من گشنم نیست
سانزو : باید بوخوری
ا/ت : نمیخورم
سانزو : باشه بابا
ذهن ا/ت
با مایوی آشنا میشم و اگه قبول کنه عضو بونتن میشم
سانزو : رئیس
مایک: بله
سانزو : ا/ت میخواد با شما آشنا بشه
مایکی : بگو بیاد
سانزو : چشم ا/ت بیا
* ا/ت اومد
مایکی : برو بیرون سانزو
سانزو : آخه....
مایکی : آخه نداره برو
ا/ت : خم شد سلام مایکی سان
مایکی : خب تو بگو ببینم چرا خواستی باهام آشنا بشی
ا/ت : میخوام عضو بونتن بشم
مایکی :
و فعلا خداحافظ
درون بیمارستان
ران : ا/.....ت....ا/ت کجاست
پرستار : آقا ببخشید حالتون خوبه
ران : نه ا/ت کجاااااست ( با داد)
پرستار : آقای شوجی لطفا بیاید این رو جمع کنید
* پرستار رفت
هانما : چته هه هه هه همچنان میخنده
ران : کوفت ا/ت کو ( خیلی جدیه هانما با دیدن قیافش دیگه نخندید )
هانما : نمیدونم
ران : یعنی چی نمیدونم برو دنبالش عهه
هانما : چرا برم دنبالش
ران : چون خواهرته
هانما : از خواهر من به تو چه نکنه عاشقش شدی هه هه هه
ران : زهر مار پدر کیساکی برو دنبالش ( سرخ شد )
هانما : باشه عشقم میرم ولی فقط به خواطر تو ها ها هرهر
ران : عشق برو گمشو ایش
هانما : ران عاشق شده ران عاشق شده
ران : * سرخ نه نشدم
هانما : پس ا/ت دختر ۷وبی نیست که عاشقش نشدی * جدی
ران : نه خیلی هم دختر خوبیه
هانما: ها ها اون دختر خوبیه میدونی چند تا قتل انجام داده
ران : گفتم گمشوووووو
خانه ی سانزو
سانزو : خب بیبی بریم با مایکی آشنات کنم
ا/ت : بریم
سانزو : نشد باید میگفتی صبحونه میخوام
ا/ت : ولی من گشنم نیست
سانزو : باید بوخوری
ا/ت : نمیخورم
سانزو : باشه بابا
ذهن ا/ت
با مایوی آشنا میشم و اگه قبول کنه عضو بونتن میشم
سانزو : رئیس
مایک: بله
سانزو : ا/ت میخواد با شما آشنا بشه
مایکی : بگو بیاد
سانزو : چشم ا/ت بیا
* ا/ت اومد
مایکی : برو بیرون سانزو
سانزو : آخه....
مایکی : آخه نداره برو
ا/ت : خم شد سلام مایکی سان
مایکی : خب تو بگو ببینم چرا خواستی باهام آشنا بشی
ا/ت : میخوام عضو بونتن بشم
مایکی :
و فعلا خداحافظ
۳۴.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.