بچهمثبت

-بچه‌مثبت-
#قست2
-سارینا-
فاطی یا همون فری خودمون ظرف غذای استیل شو زیر دست های طلایی ش گرفت و شروع کرد به بزن و بکوب توی کلاس.
منم دکمه های مانتومو باز کردم و رفتم وسط داشتم قر می دادم.
زهرا هم خواننده امون بود و داشت می خونید:
- سیا دخته هاجرو خودمو تو گل می پلکونم
محض رضای دخترون خودمو تو گل می پلکونم
-سامیار-
از بی ام وی م پیاده شدم و عینک هامو برداشتم.
نگاهی به مدرسه انداختم.
مدرسه ی فاطمه الزهرا متوسطه ی اول!
با دیدن مدرسه هم کلافه می شدم!
چرا باید پرونده ای به من بدن که فقط با کمک به شر فقط می شه حل ش کرد؟
با فکر اینکه قراره مدتی هم سارینا رو پیش م نگه دارم و باهاش کار کنم واقعا امپر می سوزوندم.
سعی کردم به اعصاب م مسلط باشم و در زدم که مستاجر مدرسه درو باز کرد و وارد مدرسه شدم.
زنگ تفریح بود و کلی دختر با لباس یک رنگ ریخته بود توی حیاط مدرسه.
اما من دنبال دختر عموی خودم می گشتم!
همون که حالا چتری هاش تا روی ابرو هاش بود و چشای ابی ش می درخشید و همیشه خدا کوله اش با کفش هاش ست بود و داشت ادامس می ترکوند و یه جایی سرش بند بود.
کلا این بشر بی دردسر نمی تونه یک جا بشینه!
نمی دونم زن عمو سر این بچه چی خورده اینطور شده!
دیدگاه ها (۰)

ادامه...

(بچه مثبت)

های گایز 🌛یه رمان خیلی چرت و پرت نوشتم نمیدونم بخونید یا ن!!...

معرفی شخصیت ها و پارت (1)سلام من کیم آت هستم یک دختر ۱۶ ساله...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط