دست هایش

دست هایش
پنجره ای بود
که مرا
به آفتاب می رساند

#بهنام_محبی_فر

@sayeroshan59🌸 🌴
دیدگاه ها (۱)

ایوان خانه ام پر می شود از نفس هایت صبح بخیر بگو زیرا عطر می...

آمدم با غزلی ساده ولی تکراریلطف داری تو اگر دل به دلم بسپاری...

بروید لای زندگی!غلت بزنید خوشی را !ببوسید همان را که بایدبیر...

هی تو !تنفسِ بی ترانه‌ی ناتمام تکلمِ آخرین از خلاص میانِ این...

♥️💋مرا تو دوست داشته باشهرگز از من دست نکش باشه ؟اگه یه روز ...

رسم زندگی

من در پی تو بودمتمام سالهای عمرم راندیده ای مرا؟آن درختی بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط