ماه من
#ماه_من
پارت:۴
صبح ساعت ۱٠ بیدار شدم دیدم ک تهیونگ داره غذا میخوره
تهیونگ: صبح بخیر
جیمین: صبح تو هم بخیر
خدمتکار؛ صبحتون بخیر ارباب
جیمین: صبح تو هم بخیر
تهیونگ: او اقا چه امروز شاد و خوشحاله همیشه همین طوری باش
جیمین: باش
تهیونگ: بیا بخور
جیمین: باشه
(فلش بک ب ساعت11)
جیمین: تهیونگ پاشو بریم
تهیونگ: باشه بریم
(رفتن)
ویو ا.ت
دیدم لیا زنگ زد کفت پایینه منم حاضر بودم داشتیم همین طوری راه میرفتیم ک ی ون مشکی جلومون وایساد و ی دستمال گذاشت جلو دهنم و بیهوش شدم
ویو لیا
به ا.ت زنگ زدم گفتم پایینم اومد پایین داشتیم راه میرفتیم ک دیدیم ی ون مشکی جلومون وایساد و دستمال گذاشتن جلو دهنمون و بیهوش شدیم
تهیونگ: داداش کارمون درست بود
جیمین: اره
(رسیدن به عمارت)
(وقتی میخواستن پیاده بشن ا.ت و لیا بهوش اومدن)
جیمین؛هه سلام بهوش اومدین تهیونگ ببین تین دوتا بهوش اومدن
ا.ت؛ این دوتا اسم دارن بعدش مارو چرا اوردین اینجا هااااا(داد)
جیمین: هوشش سر من داد نزن
تهیونگ : اخیی این کوشولو ها بهوش اومدن هههه
ا.ت: کوشولو عمته
تهیونگ:......
ادامه با 5 لایک
پارت:۴
صبح ساعت ۱٠ بیدار شدم دیدم ک تهیونگ داره غذا میخوره
تهیونگ: صبح بخیر
جیمین: صبح تو هم بخیر
خدمتکار؛ صبحتون بخیر ارباب
جیمین: صبح تو هم بخیر
تهیونگ: او اقا چه امروز شاد و خوشحاله همیشه همین طوری باش
جیمین: باش
تهیونگ: بیا بخور
جیمین: باشه
(فلش بک ب ساعت11)
جیمین: تهیونگ پاشو بریم
تهیونگ: باشه بریم
(رفتن)
ویو ا.ت
دیدم لیا زنگ زد کفت پایینه منم حاضر بودم داشتیم همین طوری راه میرفتیم ک ی ون مشکی جلومون وایساد و ی دستمال گذاشت جلو دهنم و بیهوش شدم
ویو لیا
به ا.ت زنگ زدم گفتم پایینم اومد پایین داشتیم راه میرفتیم ک دیدیم ی ون مشکی جلومون وایساد و دستمال گذاشتن جلو دهنمون و بیهوش شدیم
تهیونگ: داداش کارمون درست بود
جیمین: اره
(رسیدن به عمارت)
(وقتی میخواستن پیاده بشن ا.ت و لیا بهوش اومدن)
جیمین؛هه سلام بهوش اومدین تهیونگ ببین تین دوتا بهوش اومدن
ا.ت؛ این دوتا اسم دارن بعدش مارو چرا اوردین اینجا هااااا(داد)
جیمین: هوشش سر من داد نزن
تهیونگ : اخیی این کوشولو ها بهوش اومدن هههه
ا.ت: کوشولو عمته
تهیونگ:......
ادامه با 5 لایک
۲.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.