زندگی در سئول p

زندگی در سئول p33


( از دفتر مدیر بیرون اومدن)

کوک: ات تو خوبی ؟؟
ات: من خوبم..چرا خودت رو تو دردسر انداختی ؟؟
کوک: چه دردسری ؟
ات: پوفف کوک اگر اخراج میشدی چی ؟
کوک: کسی که باید اخراج میشد اون عوضی بود نه من
ات: میدونم...اما نمیخوام بخاطر من اتفاقی برات بیوفته
کوک: من حواسم به خودم هست...اگر من نمیومدم معلوم نبود چه اتفاقی برات میوفتاد
ات: میدونم میدونم .ممنون..اما بازم حق نداری به خودت آسیب بزنی
کوک: نگران منی الان ؟
ات: اممم خب...فقط نمیخوام بعدش عذاب وجدان بگیرم
کوک: همین ؟
ات: اره
کوک: هوم؟
ات: خب شاید یه کوچولو نگران تو باشم
کوک: فقط یه کوچولو ؟
ات: عهه کوک بسه دیگه
کوک: ( خنده ای کرد) باشه باشه دیگه سوال نمیپرسم
ات: راستی از کجا فهمیدی که من توی دستشویی تو دردسر افتادم ؟
کوک: وقتی بچها رفتن سر کلاس ، مامانم بهم زنگ زدم..
واسه همین موندم تا جواب تلفن اونو بدم
بعدشم که دیدم اون سه تا دارن میان تو دستشویی...منم مشکوک شدم و اومدم ببینم چه اتفاقی افتاده
ات: اها که اینطور
اما واقعا اگر تو نبودی معلوم نبود چه بلایی سرم میومد
کوک: باید بیشتر حواست به خودت باشه
ات: هست...اما بازم این اتفاق میوفته... اما غیر آدلانه اس
فقط بخاطر اینکه من یه دختر ایرانی هستم باید انقدر زجر بکشم ؟ ینی من واقعا انقدر بد ام ؟


....
دیدگاه ها (۳)

زندگی در سئول p34کوک: ( با حرف های ات دلش سوخت) معلومه که تو...

زندگی در سئول p35( وقتی کوک و ات برگشتن ، کلاس تموم شده بود ...

تولدت مبارک پسر خوشگل من💕✨

happy birthday princess🩷🍀...From your number one girl💜

ویو ات اخه چرا انقدر از این کلمه متنفره همینژوری داشتم میدوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط