پارت بیست و هشتم. رد پا
دل رو به دریا زدم تا اون مروارید رو پیدا کنم
3-2-...
هرماینی: اما!!
اما: بله چی شده؟؟
هرماینی: این شیشه کوچیک رو ببین!
اما: خب
هرماینی: میتونه کارتو 100برابر راحت تر کنه!
اما: توش چیه؟
هرماینی: ی ماده هست که به مروارید واکنش
میده و جذبشون میکنه!
اما: واقعاااا؟؟
باورم نمیشد
هرماینی: اره
من ی تیکه چوب بلند برداشتم و به
ماده اغشته کردم و جلوم گرفتم تا منو سمت همون مروارید ببره قبل از اون کمی جلبک ابشش زا جور کرده بودم تا بتونم نفس بکشم
خب دیگه کاملا اماده بودم
۳،۲،۱
پریدم تو اب و دنبال مروارید خاص گشتم
من میدونستم که یکی از اون مروارید ها رو هم ساکنان اتلانتیس پیدا کردن و تمدن خیلی پیشرفته ای داشتند وقتی خرابه ها ای رو دیدم که شبیه سازه های گنبدی شکل کاملا متوجه متوجه شدم که به شهر اتلانتیس رسیدم و خیلی بزرگ و وسیع بود
بعضی ها میگن که اتلانتیس برای یونان بوده واقعا مجسمه های خیلی زیبایی ساخته بودن از نگاه کردن بهشون لذت میبرم یکی رو دیدم که حتا عنبیه های واضحی داشت و چشماش خیلی زیبا بود ساختن همچین چیزی برای
انسان خیلی سخته مردمان باستان باید
خیلی هنرمند باشن!!
یکدفعه فکرم به افسانه ی قدیمی افتاد که میگفت یکی از خدایان یونان باستان
به نام مدوسا قدرت اینو داشته که هرکس
به چشمان اون نگاه کنه تبدیل به سنگ
میشه. جلبک ابشش زا دیگه داشت اثر
خودشو از دست میداد که یکدفعه احساس خفگی شدید کردم سریع خودمو بالا رسوندم
رنگ صورتم بنفش شده بود
هرماینی با دیدن چهره ام گفت
هرماینی: چرا انقدر دیر اومدی مگه نگفتم زود برگرد ببین با خودت چیکار میکنی اخه
تا چند دقیقه نمیتونستم حرف بزنم
و فقط نفس نفس میزدم
اما: هرماینی؛ من ی چیز........
3-2-...
هرماینی: اما!!
اما: بله چی شده؟؟
هرماینی: این شیشه کوچیک رو ببین!
اما: خب
هرماینی: میتونه کارتو 100برابر راحت تر کنه!
اما: توش چیه؟
هرماینی: ی ماده هست که به مروارید واکنش
میده و جذبشون میکنه!
اما: واقعاااا؟؟
باورم نمیشد
هرماینی: اره
من ی تیکه چوب بلند برداشتم و به
ماده اغشته کردم و جلوم گرفتم تا منو سمت همون مروارید ببره قبل از اون کمی جلبک ابشش زا جور کرده بودم تا بتونم نفس بکشم
خب دیگه کاملا اماده بودم
۳،۲،۱
پریدم تو اب و دنبال مروارید خاص گشتم
من میدونستم که یکی از اون مروارید ها رو هم ساکنان اتلانتیس پیدا کردن و تمدن خیلی پیشرفته ای داشتند وقتی خرابه ها ای رو دیدم که شبیه سازه های گنبدی شکل کاملا متوجه متوجه شدم که به شهر اتلانتیس رسیدم و خیلی بزرگ و وسیع بود
بعضی ها میگن که اتلانتیس برای یونان بوده واقعا مجسمه های خیلی زیبایی ساخته بودن از نگاه کردن بهشون لذت میبرم یکی رو دیدم که حتا عنبیه های واضحی داشت و چشماش خیلی زیبا بود ساختن همچین چیزی برای
انسان خیلی سخته مردمان باستان باید
خیلی هنرمند باشن!!
یکدفعه فکرم به افسانه ی قدیمی افتاد که میگفت یکی از خدایان یونان باستان
به نام مدوسا قدرت اینو داشته که هرکس
به چشمان اون نگاه کنه تبدیل به سنگ
میشه. جلبک ابشش زا دیگه داشت اثر
خودشو از دست میداد که یکدفعه احساس خفگی شدید کردم سریع خودمو بالا رسوندم
رنگ صورتم بنفش شده بود
هرماینی با دیدن چهره ام گفت
هرماینی: چرا انقدر دیر اومدی مگه نگفتم زود برگرد ببین با خودت چیکار میکنی اخه
تا چند دقیقه نمیتونستم حرف بزنم
و فقط نفس نفس میزدم
اما: هرماینی؛ من ی چیز........
۳.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.