پارت بیست و هفتم. ردپا
بعد چند ماه ما فعمیدیم که یکی از این مروارید های عجیب رو ساکنان شهر غرق شده ی اتلانتیس پیدا کردن و از اون بشدت وحافظت کردن و وقتی شهرشون زیر آب رفت
اون مروارید هم داخل اعماق دریا ها مخفی شده من دیگه سال چهارم بودم.
وقتی فهمیده بودم که سالازار رو بخاطر جنگ عقیده کشتن دونستم که عقاید بیشتر از چاقو ادم میکشه مثلا دامبلدور از وقتی فهمید که تام قدرت های خارق العاده ای داره نباید با اون یجوری رفتار میکرد که احساس ترد شدگی بکنه حالا اگر تام هم داخل گیرفیندور بود الان شاید ی شغلی داخل هاگوارتز داشت و تبعیض بین گروه ها بابت این اتفاق میشه
مثل این میمونه که با هیولایی که خودت ساختی بجنگی و ادم خوبی جلوه داده بشی!
هرماینی: اما!
اما: بله..
هرماینی: تقریبا دو ساعته که نشستی و
به ی گوشه خیره شدی!
اما: خب... داشتم فکر میکردم
فکر واقعی ام رو بهش نگفتم چون اونم گیرفیندوری بود دیگه ناراحت میشد
اما: فکر میکردم که دامبلدور زیادی به هری و گیرفیندور اهمیت میده
اما: هرماینی، یکاری دارم میرم و برمیگردم
هرماینی: باشه خداحافظ
یکدفعه به سرم زد که اسنیپ وارث سالازار باشه و بعد از مرگ خوار شدنش اون سلاح رو
به ولدمورت داده. بشدت با عقل جور درمیاد!
اما: یسوال برام پیش اومده
اسنیپ: چه یهویی اومدی سلام!
اما: سلام
اسنیپ: حالا چه سوال داری؟
اما: من فکر میکنم که تو وارث سالازار بودی
درسته؟
اسنیپ: اره، درست فکر کردی
اما: پس چرا وقتی ازت راجب طرز ساخت این هیولا ها پرسیدم گفتی نمیدونی؟
اسنیپ: درسته وارث سالازار بودم ولی دیگه نمیدونم چطوری ساخته! فقط میدونم که برای ساختشون به ی نوع مروارید نیاز داری که کلا سه تا ازش تو جهان هست.
بعد از اینکه فهمیدم تنها راه برگردوندن سلاح قدرتمند اسلیترین چیه تصمیم گرفتم که
دلم رو به دریا بزنم.....
اون مروارید هم داخل اعماق دریا ها مخفی شده من دیگه سال چهارم بودم.
وقتی فهمیده بودم که سالازار رو بخاطر جنگ عقیده کشتن دونستم که عقاید بیشتر از چاقو ادم میکشه مثلا دامبلدور از وقتی فهمید که تام قدرت های خارق العاده ای داره نباید با اون یجوری رفتار میکرد که احساس ترد شدگی بکنه حالا اگر تام هم داخل گیرفیندور بود الان شاید ی شغلی داخل هاگوارتز داشت و تبعیض بین گروه ها بابت این اتفاق میشه
مثل این میمونه که با هیولایی که خودت ساختی بجنگی و ادم خوبی جلوه داده بشی!
هرماینی: اما!
اما: بله..
هرماینی: تقریبا دو ساعته که نشستی و
به ی گوشه خیره شدی!
اما: خب... داشتم فکر میکردم
فکر واقعی ام رو بهش نگفتم چون اونم گیرفیندوری بود دیگه ناراحت میشد
اما: فکر میکردم که دامبلدور زیادی به هری و گیرفیندور اهمیت میده
اما: هرماینی، یکاری دارم میرم و برمیگردم
هرماینی: باشه خداحافظ
یکدفعه به سرم زد که اسنیپ وارث سالازار باشه و بعد از مرگ خوار شدنش اون سلاح رو
به ولدمورت داده. بشدت با عقل جور درمیاد!
اما: یسوال برام پیش اومده
اسنیپ: چه یهویی اومدی سلام!
اما: سلام
اسنیپ: حالا چه سوال داری؟
اما: من فکر میکنم که تو وارث سالازار بودی
درسته؟
اسنیپ: اره، درست فکر کردی
اما: پس چرا وقتی ازت راجب طرز ساخت این هیولا ها پرسیدم گفتی نمیدونی؟
اسنیپ: درسته وارث سالازار بودم ولی دیگه نمیدونم چطوری ساخته! فقط میدونم که برای ساختشون به ی نوع مروارید نیاز داری که کلا سه تا ازش تو جهان هست.
بعد از اینکه فهمیدم تنها راه برگردوندن سلاح قدرتمند اسلیترین چیه تصمیم گرفتم که
دلم رو به دریا بزنم.....
۴.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.