شباهنگام

گاهی با خودم تنها که میشم(و من بیشتر وقتا تنهام) یاد خاطراتم میکنم.
آدم یه وقتایی دلش برا خاطراتش تنگ میشه...
اینجور وقتا یه حس عمیق درونم منو میبره به چندماه قبل و با خودم میگم چرا حاضر شدم بخاطر عشق تمام آرامشم رو نابود کنم؟
اررشش رو داشت؟
مهم جوابم به این سوال نیست...
مهم اتفاقاتیه که منو کشونده به این نقطه که توی درست و غلط بودن بزرگترین اتفاق زندگیم شک کنم...
اینجاست که آروم آروم و بدون اراده اشک میریزم...
لازم نیست جواب بدم به هیچ سوالی...
این اشکها خودش بزرگترین جوابه...
. نوشت:
عشق ارزشش رو نداشت. اما تو داشتی و به این میگن دوست داشتنی بالاتر از عشق
دیدگاه ها (۲)

شما که میخواستید بروید...

حرفی به من بزن...

صدا کن مرا...

بیا تا برایت بگویم

هر روز صبح وقتی از خواب بیدار شدین این متن رو یک بار بخونید:...

چجوری نفهمیدی عاشقتم ؟اروم کنار دخترک ایستاد و سوالی رو مترح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط