پارت

پارت 81
( هلیا )

با سرعت خودمو به پذیرش بیمارستان رسوندم.

من : سلام.......ببخشید امممممم. ....چیزه.....یه خانوم باردار

که آورده بودن اینجا ....خانومه . ....

همون لحظه رادوین صدامون زد

من : سلام سلام چییییییییییییییییییییی شد؟ ؟

رادوین : توی اتاقه دکترش هنوز نیومده. گفته ده دقیقه دیگه

میاد.

من : خب اتاقش کدومه؟؟

رادوین : اتاق شماره ی 120

به سرعت رفتم سمت اتاق و درش رو باز کردم و رفتم تو.

نفس روی تخت خوابیده بود. صورتش از درد سرخ شده بود

. و دستاشو به دو تا میله هایی که کنار تخت بود سفت گرفته

بود و فشار میداد. تند تند نفس میکشید

من : سلام آجی قربون تو و اون فنچول برم که از الان داره

مامانش و اذیت میکنه

نفس : وای هلی دارم میمیرم. نمیدونی چه قدر درد دارم

من : عهههههه زبونتو گاز بگیر چی چیو میمیرم؟ تو به بعدش

فکر کن که یه نی نی خوشگل برامون میاری.

نفس : وایی چرا این دکتره نمیاد

نفس هیچ وقت عادت نداشت مثل خیلی از دخترا کولی بازی

در بیاره . اگه خیلی درد داشت هیچ وقت داد و فریاد

نمکشید.

کم کم داشت دردش زیاد میشد . خیلی ناجور داشت درد

نکشید . چون میخواست خیلی خودشو کنترل کنه هر دفعه

یه اخ کوچیک میگفت . همین.

یکم وقت بعد دکترش اومد
دیدگاه ها (۶)

پست جدید اینستاگرام نینااآاااا دوبرووووو

جرعت یا حقیقت؟؟؟؟

😄 😄 😄 😄 😉 😉 😉

بار هم امروززززززززززززززز با عمه امممممم😍 😍 😍 😍 😍 مجلسی اصف...

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۱تهیونگ خیلی تعجب کرده بود نمیدونم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط