part

part 12
ا.ت ویو
روز به روز شکمم بزرگ تر میشد رفتم پایین تا به آجوما بگم برام پاستیل بیاره به پسره(از ارباب شد پسره😅😅) بگم
ا.ت: آجوما
آجوما: بله دخترم
ا.ت: میشه بهم پاستیل بدی
آجوما: اما اینجا پاستیل نداریم
ا.ت: ای بابا اه
شوگا: چیشده
آجوما: پسرم ا.ت دل...
ا.ت: هیچی نشده
شوگا: آجوما حرفت و بزن
آجوما: دلش پاستیل میخواد
شوگا: میرم برات بخرم دیگه هم لازم نیست به آجوما بگی به خودم بگو
ا.ت:آیشششش باشه
شوگا ویو
رفتم برای ا.ت پاستیل گرفتم(عه منم موخوام )
بعدشم رفتم عمارت که ا.ت با دو اومد سمتم
ا.ت: خریدی
شوگا: آره بیا
ا.ت: همیننننن(داد)
شوگا: مگه چندتا میخواستی
ا.ت: ۷۰ تا میخریدی
شوگا: بگیر بخور اگر خواستی بازم برات میخرم
ا.ت: پوفففف باشه
ا.ت ویو
پاستیل و از دستش گرفتم نشستم رو کاناپه و شروع به خوردن کردم که خودشم اومد کنارم نشست
شوگا :یواش بخور خفه نشی
ا.ت:باشه
شوگا: خوبه
ا.ت: یچیزی
شوگا: هوم چیه
ا.ت: میشه کارتون بزاری ببینم(کیوت)
شوگا:مگه بچه ای
ا.ت: اصن نزار ایششش
شوگا ویو
سرم تو گوشیم بود که ا.ت سرش و گذاشت رو شونم با تعجب نگاش کردم که دیدم خوابش برده این بشر خیلی کیوته
ا.ت گرفتم بغل و برمش اتاقش و گذاشتمش رو تخت
جین ویو
رفتم سمت عمارت شوگا ببین چیکار داره میکنه
رسیدم عمارت رفتم داخل
شوگا: عه جین سلام
جین:علیک....ا.ت چی شده
شوگا: خوابه
جین: ببین نگیری بزنیشا
شوگا: باشه
لایک:۲۰
جین: خوشگلا باید لایک کنن خوشگلا باید لایک کنن
دیدگاه ها (۵)

نکته:شوگا بابای ناتنی داره شیرفهم شد

part 13. .ت ویواز...

خب تو کامنتا بگید

part 11. یک ماه...

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط