کنار پنجره کافه رو ب روی ایستگاه قطار نشسته بودم
کنار پنجره کافه رو ب روی ایستگاه قطار نشسته بودم
تمام مسافر هارو آنالیز میکردم
کافه پر بود از مسافر های مختلف
ب گمانم تنها مشتری ثابت آنجا من بودم
هر روز تمام کافه مملو از آدم بود و تنها جای خالی میز همیشگی من بود
انگار کسی آن را برایم رزرو کرده بود
روز ها گذشت و من راز میز را نفهمیدم
صبح ک از خواب بیدار شدم سرما خوردگی مثل آب نتلبیده ب بدنم تعارف زده شده بود و بدون آنکه بخواهمش قبولش کرده بودم
در آن گرمای شهریور خوب میدانستم ک خیر و مرادی درکار نیست
دلشوره عجیبی داشتم
بعدازچند روز ب کافه رفتم
متعجب ب میز همیشگی ام خیره ماندم
چند نفر گرم صحبت بودند
گارسون صندلی ای برایم آورد ک بنشینم
اما.....
دراین چند روز چقدر تغییر کرده بود اینجا
آن گارسون من نبود
کسی ک همیشه ب هوای آن ،دلم هواییه کافه میشد
سالها از آن روزهای عاشقانه من گذشت
با دوستم کنار پنجره منتظر سفارش تلخمان بودیم
_برکه یه جمله عاشقانه بگو
+چی میل دارید....
(عاشقانه ترین جمله ی معشوقه ی من) #خودنوشته
تمام مسافر هارو آنالیز میکردم
کافه پر بود از مسافر های مختلف
ب گمانم تنها مشتری ثابت آنجا من بودم
هر روز تمام کافه مملو از آدم بود و تنها جای خالی میز همیشگی من بود
انگار کسی آن را برایم رزرو کرده بود
روز ها گذشت و من راز میز را نفهمیدم
صبح ک از خواب بیدار شدم سرما خوردگی مثل آب نتلبیده ب بدنم تعارف زده شده بود و بدون آنکه بخواهمش قبولش کرده بودم
در آن گرمای شهریور خوب میدانستم ک خیر و مرادی درکار نیست
دلشوره عجیبی داشتم
بعدازچند روز ب کافه رفتم
متعجب ب میز همیشگی ام خیره ماندم
چند نفر گرم صحبت بودند
گارسون صندلی ای برایم آورد ک بنشینم
اما.....
دراین چند روز چقدر تغییر کرده بود اینجا
آن گارسون من نبود
کسی ک همیشه ب هوای آن ،دلم هواییه کافه میشد
سالها از آن روزهای عاشقانه من گذشت
با دوستم کنار پنجره منتظر سفارش تلخمان بودیم
_برکه یه جمله عاشقانه بگو
+چی میل دارید....
(عاشقانه ترین جمله ی معشوقه ی من) #خودنوشته
۴.۳k
۱۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.