تو را میجویم از قله های رفیع نیایش،
تو را میجویم از قله های رفیع نیایش،
تو را میجویم از هوای مطبوع مدینه،
از زلالی طلوع یک صبح تازه.
متولد میشوم از حس تازه سرودن.
پلک میزنی و کربلا در ذهن جهان تکثیر میشود.
پلک میزنی و سفارت عشق،
بر شانه هایت سنگینی میکند.
پلک میزنی و اخبارگوی تاریخ سرخی میشوی
که تا الی الابد این خط سرخ ادامه دارد.
به دف و چنگ عرشیان پلک میگشایی
تا ادامه کارنامه برهوت کربلا باشی.
از خطبه هایت آتشفشان جاری میشود
و از دعاهایت، زلالی یک رود به دنیا میآید.
تو میآیی و ذائقه واژه ها،
از عطر دعا آکنده میشود.
تو میآیی و بر صبح لبانت،
معنویت عارفانه نقش میبندد.
تو میآیی و روح ناآرام سجاده ها را
به آرامشی خواستنی می سپاری.
میآیی و شولای باران بر دوش،
باب الحوائج میشوی.
دست بالا میبری و برای درختهای بهشت،
باران تلاوت میکنی.
صحیفه سینه را میگشایی
و صحیفه سجادیه ای مینویسی
که زبور آل محمد میشود .
تو را میجویم از هوای مطبوع مدینه،
از زلالی طلوع یک صبح تازه.
متولد میشوم از حس تازه سرودن.
پلک میزنی و کربلا در ذهن جهان تکثیر میشود.
پلک میزنی و سفارت عشق،
بر شانه هایت سنگینی میکند.
پلک میزنی و اخبارگوی تاریخ سرخی میشوی
که تا الی الابد این خط سرخ ادامه دارد.
به دف و چنگ عرشیان پلک میگشایی
تا ادامه کارنامه برهوت کربلا باشی.
از خطبه هایت آتشفشان جاری میشود
و از دعاهایت، زلالی یک رود به دنیا میآید.
تو میآیی و ذائقه واژه ها،
از عطر دعا آکنده میشود.
تو میآیی و بر صبح لبانت،
معنویت عارفانه نقش میبندد.
تو میآیی و روح ناآرام سجاده ها را
به آرامشی خواستنی می سپاری.
میآیی و شولای باران بر دوش،
باب الحوائج میشوی.
دست بالا میبری و برای درختهای بهشت،
باران تلاوت میکنی.
صحیفه سینه را میگشایی
و صحیفه سجادیه ای مینویسی
که زبور آل محمد میشود .
۲۳۰
۰۳ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.