Part19
{ویو تهیونگ}
امروز ا.ت قرار بود بیاد خونهام
اس ام اسش برام اومد که نوشته بود:
《سلام،من ساعت ۹ اونجام》
رفتم یه دوش گرفتم،بعد از ۲۰ مین برگشتم(منحرف نشو هااااا زشته🗿)
برای خودم صبحونه درست کردم و منتظرش موندم...
{ویو ا.ت}
لباس پوشیدم و به سمت خونه ی تهیونگ راه افتادم؛بعد از ۱۰،۱۵ دقیقه رسیدم
زنگ در رو زدم،منتظر موندم و در رو باز کرد.
وارد خونه شدم
تهیونگ:سلام
ا.ت:سلام
تهیونگ:بیا تو
رفتم دستامو شستم و برگشتم
تهیونگ:خوبی؟
ا.ت:اره،مرسی
تهیونگ:حال جونگی خوبه؟
ا.ت:آره،دکترش گفت هفته ی بعد مرخص میشه
تهیونگ:آها،میشه منم بیام؟
ا.ت:باشه.ساعت و روزشو میگم تو ام بیا.
تهیونگ:مرسی
امروز ا.ت قرار بود بیاد خونهام
اس ام اسش برام اومد که نوشته بود:
《سلام،من ساعت ۹ اونجام》
رفتم یه دوش گرفتم،بعد از ۲۰ مین برگشتم(منحرف نشو هااااا زشته🗿)
برای خودم صبحونه درست کردم و منتظرش موندم...
{ویو ا.ت}
لباس پوشیدم و به سمت خونه ی تهیونگ راه افتادم؛بعد از ۱۰،۱۵ دقیقه رسیدم
زنگ در رو زدم،منتظر موندم و در رو باز کرد.
وارد خونه شدم
تهیونگ:سلام
ا.ت:سلام
تهیونگ:بیا تو
رفتم دستامو شستم و برگشتم
تهیونگ:خوبی؟
ا.ت:اره،مرسی
تهیونگ:حال جونگی خوبه؟
ا.ت:آره،دکترش گفت هفته ی بعد مرخص میشه
تهیونگ:آها،میشه منم بیام؟
ا.ت:باشه.ساعت و روزشو میگم تو ام بیا.
تهیونگ:مرسی
۶.۹k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.