Part20
تهیونگ:چیزی میخوای برات بیارم؟
ا.ت:اگه میشه یه قهوه بیار
تهیونگ:اوکی
بعد از ده دقیقه حاضر شد و قهوه رو براش بردم
(پرش زمانی هفته ی بعد)
امروز جونگی مرخص میشد
با تهیونگ هماهنگ کردم که چه ساعتی بیاد
آماده شدم رفتم
رسیدم بیمارستان و بعد از ۵،۶ دقیقه تهیونگ رسید
منشی اجازه داد بریم داخل اتاق
با دیدنش اشک توی چشمام جمع شد
ا.ت:خوبی عزیزم؟جونگی...
تهیونگ اومد نزدیک جونگی و صورتش رو بوسید
که دیدم بعد از دو دقیقه بیدار شد
جونگی:ما..مان.مامان
جونگی رو توی بغلم گرفتم و بوسیدمش
ا.ت:خوبی عزیزم؟(یهو فک کردین میخوام بنویسم خوبی مامانااام؟😑🗿)
جونگی:اره...
جونگی:مامان،اون آ.قا کی..ه؟(به تهیونگ اشاره کرد)
ا.ت:یادته بهم میگفتی که بابا کجاست؟ و منم بهت میگفتم چون خوانندس سفره؟این آقای جذابی که میبینی باباته
جونگی:واقعا؟؟؟؟
ات:آره
و تهیونگ جونگی رو بغلش گرفت و گریش گرفت(تاحالا به جونگی حسودیم نشده بود🗿🗿🗿)
جونگی:اممم ببخشیدا اما اگه میخوای از مامانم خواستگاری کنی باید گل همراهت باشه هاا
تهیونگ:تواینارو از کجا میدونی شیطون
جونگی:*خنده
کپی ممنوع🚫
*میدونم اون آخراش یه چیز چرتی نوشتم
ا.ت:اگه میشه یه قهوه بیار
تهیونگ:اوکی
بعد از ده دقیقه حاضر شد و قهوه رو براش بردم
(پرش زمانی هفته ی بعد)
امروز جونگی مرخص میشد
با تهیونگ هماهنگ کردم که چه ساعتی بیاد
آماده شدم رفتم
رسیدم بیمارستان و بعد از ۵،۶ دقیقه تهیونگ رسید
منشی اجازه داد بریم داخل اتاق
با دیدنش اشک توی چشمام جمع شد
ا.ت:خوبی عزیزم؟جونگی...
تهیونگ اومد نزدیک جونگی و صورتش رو بوسید
که دیدم بعد از دو دقیقه بیدار شد
جونگی:ما..مان.مامان
جونگی رو توی بغلم گرفتم و بوسیدمش
ا.ت:خوبی عزیزم؟(یهو فک کردین میخوام بنویسم خوبی مامانااام؟😑🗿)
جونگی:اره...
جونگی:مامان،اون آ.قا کی..ه؟(به تهیونگ اشاره کرد)
ا.ت:یادته بهم میگفتی که بابا کجاست؟ و منم بهت میگفتم چون خوانندس سفره؟این آقای جذابی که میبینی باباته
جونگی:واقعا؟؟؟؟
ات:آره
و تهیونگ جونگی رو بغلش گرفت و گریش گرفت(تاحالا به جونگی حسودیم نشده بود🗿🗿🗿)
جونگی:اممم ببخشیدا اما اگه میخوای از مامانم خواستگاری کنی باید گل همراهت باشه هاا
تهیونگ:تواینارو از کجا میدونی شیطون
جونگی:*خنده
کپی ممنوع🚫
*میدونم اون آخراش یه چیز چرتی نوشتم
۵.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.