حقیقت

حقیقت...
نه به رنگ است و نه بو ,نه به هآی است ونه هو ,نه به این است ُ نه او ,نه به جام است و سبو ,گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم, تا کسی نشنود این رازگهر بارجهان را ,آنچه گفتند و سرودند ,توآنی ,خود توجان جهانی , گر نهانی و عیانی , تو همانی که همه عُمر به دنبال خودت نعره زنانی , توندانی که خود آن نقطه ی عشقی ,همه اسرار نهانی , امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال وفلان حال و فلان مال که برباد فنارفت نخـــــور , به خدا حسرت دیروز عذاب است ; مردم شهر به هوشید؟هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که" امشب سر هر کوچه خـــــدا هســـــت " روی دیواردل خود بنویسید..خدا هست...خدا هست...خدا هست...
دیدگاه ها (۷)

هرچه کُنی بُکن مَکُن تَرکِ من ای نگار منهرچه بَری بِبَر مَبَ...

هشیار سری بود ز سودای تو مستخوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دستبی...

آتشی افتاده از چشمت به نی زارِ دلموای اگر طوفان بیاید رقصِ آ...

مُشک را گفتند: تو را یک عیب هست.با هر که بنشینی از بوی خوشت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط