خیلیوقت است نگاه منتظر به آمدنت
خیلیوقت است نگاه منتظر به آمدنت
.
لایِ آن در کافه ی همیشگیِ مان
که قول آمدنت را داده بودی
گیر کرده است
سال هاست که من پشتِ آن صندلیِ چوبین
قهوه ام را خورده ام
و خیره به صندلیِ خالی ات
با قهوه ی نخورده ات
فالِ قهوه می گیرم
فنجان قهوه ام
پُر از ته سیگار شده است
و دسته گل روی میز پُر از خاکستر
بس است دیگر انتظار
نمی خواهی بیایی ؟
علیرضا_بهجتی
.
لایِ آن در کافه ی همیشگیِ مان
که قول آمدنت را داده بودی
گیر کرده است
سال هاست که من پشتِ آن صندلیِ چوبین
قهوه ام را خورده ام
و خیره به صندلیِ خالی ات
با قهوه ی نخورده ات
فالِ قهوه می گیرم
فنجان قهوه ام
پُر از ته سیگار شده است
و دسته گل روی میز پُر از خاکستر
بس است دیگر انتظار
نمی خواهی بیایی ؟
علیرضا_بهجتی
- ۱.۲k
- ۲۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط