راستش را بخواهی

راستش را بخواهی 
گاهی دلم برای بودنت تنگ می شود
گاهی
شبیه دیروزها که دست در دست خیالت قدم می زدم
شبیه غروب که یادت را در آغوش کشیدم و خوابیدم
گاهی
     دلم
          برایت پرمی کشد
شبیه گنجشکهای مست  که از لا به لای شاخه ها به سمت مهربانی و نور   پرواز میکنند 
شبیه صبح که آفتاب برق نگاهت را به صورتم  پاشید 
 شبیه ثانیه های قبل  ظهر 
  که نسیم  عطر نفس هایت را به پنجره اتاقم می زد 
       گاهی    
               شبیه
                       همیشه....
   شبیه
           همین حالا....
دیدگاه ها (۲۴)

گذر عمر را نگریستمهر روز منتظر فردا بودم و تند تر می دویدم ک...

حالا که پاییز آمده بیا آن را بین خودمان تقسیم کنیم ...بارانش...

ما آدم ها با خودمان چه می کنیم؟اصلا حواسمان هست چه بلایی سرم...

عشق این نیست لختت کنه تو بغلش یا دستش بره جایی که نباید بره ...

خیال بودنت آنقدر شیرین است برای دلم که گاهی اوقاتدست خیالت ر...

شب، بوی گیسوانت را دارد.بادی که از سمت پنجره می‌وزد، ردّ لبخ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط