زیبا ترین رویا p23
زیبا ترین رویا p23
کوک:میگم
ا.ت:جانم...یعنی ب.بلهه😅
کوک:به نظرت خوشمیگذره
ا.ت:همچی با تو خوبههه...یعنی معلومه که عالی میشه*هول
کوک:🙂
ویو ا.ت:
واییی خدای من خیلی کیوتههه نگا کن چجوری به پنجره ی کنارش نگا میکنههههه😍
ویو جونگکی:
جونگکی:تهیونگ
تهیونگ:جانم عشقم راستش میخوام یع اعترافی کنم تو خسلی خوشگلی من ازت خیلی خوشم میاد
جونگکی:و...واق.عاً🤩
تهیونگ:مگه مبشه دروغ بگم
و جونگکی محکم لباش رو کوبوند به لبای تهیونگ و تهیونگ لب پایینیی جونگکی رو گاز میگرفت ۱ مین تو اون حالت بودن کههه...
ویو:ا.ت
گفتم ببینم جونگکی چیکار میکنه جونگکی رو دید وایییی چرا دهن تو دهنن ودف واتتت سریع به کوک گفتم نگاش کنه تا اینکه اونم اونو دید نایون و جیهوپ صندلی عقبی اونا بودن اونا رو تو اون وضع دیدن و ...
نایون ویو
اونا رو دیدم تا اینکه دیدم جیهوپ داره میاد سمتم و محکم لباش رو گذاشت رو ب
لبام منم همراهی میکردم تا اینکه چشام رو باز کردم دیدم ا.ت و کوک متعجب نگامون میکنن هولش دادم رفت اونور یکم خجالت کشیدم خودمو جمع کردم
ویو ا.ت
تمام دوستام با پسرا نگاش میکردن
جونگکط ویو:
کارمون تموم شد و نگاهی به صندلی کنارم انداختم ا.ت با تعجب و دهن باز نگام میگرد
جونگکی:خو دوست پسرمه دیگههه
ا.ت:از کی باهمیننن*کنجکاو
جونگکی:از همین یه چند دیقهی پیش تهیونگ بهم اعتراف کرد
ا.ت:خجابت بکش هممون ترو با تهیونگ جونت تو اون دضع دیدیمت*حرصی
....:کسانی که مبخوان برن پاریس وسیله هاشون رو وردارن
هممون وسایل هامون رو برداشتیم و هواپبما اومد پایین و هممون پیاده شدیم و رفتیم هتل و منم وسایل هام رو چیدم و لباسام رو عوض کردم(اسلاید۲)رفتیم خریدددد من هرچی دستم بود رو خریدم خیلی وفته بود که خرید نکردمممم عررر تا اینکه رسیدم به فروشگاه لباس زیر به پسرا گفتم برن از شیشه هم نگامون نکنن دخترا اومدن باهم لباس زیر گرفتیم و رفتیم سمت کافه هممون بیتنی سفارش دادیم و میخوردیم و بعدش رفتیم هتل
پارت بعد رو الان میزارم
چون خودمم کنجکاوم فیک خودم رو بخونم😅
کوک:میگم
ا.ت:جانم...یعنی ب.بلهه😅
کوک:به نظرت خوشمیگذره
ا.ت:همچی با تو خوبههه...یعنی معلومه که عالی میشه*هول
کوک:🙂
ویو ا.ت:
واییی خدای من خیلی کیوتههه نگا کن چجوری به پنجره ی کنارش نگا میکنههههه😍
ویو جونگکی:
جونگکی:تهیونگ
تهیونگ:جانم عشقم راستش میخوام یع اعترافی کنم تو خسلی خوشگلی من ازت خیلی خوشم میاد
جونگکی:و...واق.عاً🤩
تهیونگ:مگه مبشه دروغ بگم
و جونگکی محکم لباش رو کوبوند به لبای تهیونگ و تهیونگ لب پایینیی جونگکی رو گاز میگرفت ۱ مین تو اون حالت بودن کههه...
ویو:ا.ت
گفتم ببینم جونگکی چیکار میکنه جونگکی رو دید وایییی چرا دهن تو دهنن ودف واتتت سریع به کوک گفتم نگاش کنه تا اینکه اونم اونو دید نایون و جیهوپ صندلی عقبی اونا بودن اونا رو تو اون وضع دیدن و ...
نایون ویو
اونا رو دیدم تا اینکه دیدم جیهوپ داره میاد سمتم و محکم لباش رو گذاشت رو ب
لبام منم همراهی میکردم تا اینکه چشام رو باز کردم دیدم ا.ت و کوک متعجب نگامون میکنن هولش دادم رفت اونور یکم خجالت کشیدم خودمو جمع کردم
ویو ا.ت
تمام دوستام با پسرا نگاش میکردن
جونگکط ویو:
کارمون تموم شد و نگاهی به صندلی کنارم انداختم ا.ت با تعجب و دهن باز نگام میگرد
جونگکی:خو دوست پسرمه دیگههه
ا.ت:از کی باهمیننن*کنجکاو
جونگکی:از همین یه چند دیقهی پیش تهیونگ بهم اعتراف کرد
ا.ت:خجابت بکش هممون ترو با تهیونگ جونت تو اون دضع دیدیمت*حرصی
....:کسانی که مبخوان برن پاریس وسیله هاشون رو وردارن
هممون وسایل هامون رو برداشتیم و هواپبما اومد پایین و هممون پیاده شدیم و رفتیم هتل و منم وسایل هام رو چیدم و لباسام رو عوض کردم(اسلاید۲)رفتیم خریدددد من هرچی دستم بود رو خریدم خیلی وفته بود که خرید نکردمممم عررر تا اینکه رسیدم به فروشگاه لباس زیر به پسرا گفتم برن از شیشه هم نگامون نکنن دخترا اومدن باهم لباس زیر گرفتیم و رفتیم سمت کافه هممون بیتنی سفارش دادیم و میخوردیم و بعدش رفتیم هتل
پارت بعد رو الان میزارم
چون خودمم کنجکاوم فیک خودم رو بخونم😅
۳.۲k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.