هایونتولدت مبارک قشنگم

¹

هایون:تولدت مبارک قشنگم
ا/ت: اونی خیلی ممنون خیلی خوشحال شدم
(اونی: خواهر بزرگ تر البته هایون خواهر ا/ت نیست دوست صمیمیش هست)
هایون: خب چشمات رو ببند آرزو کن بعد شمع رو فوت کن
ا/ت: باشه آرزو میکنم اتفاق های هیجان انگیز و چیزهایی که کسی فکر نکنه تو زندگیم اتفاق بیفته و دیگه سینگل نباشم
هایون: 😁یعنی چی چیزهایی که کسی فکر نکنه؟
ا/ت: یعنی نمیدونم دیگه آرزو کردم🙂
هایون: راستی شنیدی یکی انتقالی اومده بیمارستان
ا/ت:واقعا؟
هایون: آره
ا/ت: پسره یا دختر؟
هایون: پسر شاید بشه دوست پسر آینده شما
ا/ت: هایوننن
هایون: شوخی کردم
ا/ت: وایی دیر وقته دیگه حواسم نبود خیلی ممنون بخاطر کیک من برم دیگه خونه
هایون: نمیخوای کیک بخوری؟
ا/ت: نه عزیزم رژیم گرفتم
هایون: باشه
ا/ت: میرم خونه فردا میبینمت خدافظ
هایون: مراقب خودت خدافظ
سریع رفتم خونه خونه ی من زیاد فاصله ای با خونه ی هایون نداشت خواستم برم داخل صاحبخونم رو دیدم
صاحبخونه: خانم کیم خانم دکتر
ا/ت: بله
صاحبخونه: خانم دکتر کی میخوای اجاره بدی؟
ا/ت: وایی ببخشید
صاحبخونه: من درک نمیکنم تو دکتری و باید پول داشته باشی چرا نمیدی به من
ا/ت: خب من نمیتونم همه ی حقوقم رو که به شما بدم خودم چی بخورم
صاحبخونه: خب فقط نصف اجاره ماهانت رو بده تو که هیچی نمیدی
ا/ت: چیزی فعلا ندارم امروز تولدم بوده دوستم برام تولد گرفته بود میشه کادو تولد بهم بدی و یکم دیگه بهم وقت بدی؟
صاحبخونه: فقط یک هفته
ا/ت: خیلی ممنون دستتون درد نکنه
رفتم داخل خونه و دوش گرفتم و خوابیدم

فردا(صبح)
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم صورتم رو شستم صبحونه خوردم و لباس پوشیدم و آرایش کردم و تاکسی گرفتم و رفتم سمت بیمارستان
ا/ت: صبح بخیر
/:صبح بخیر خانم کیم
ا/ت: هایون نیست؟
هایون: اینجام
ا/ت:خوبی؟
هایون: آره
ا/ت: یکم خستم
هایون: چرا
ا/ت: بعد بهت میگم
هایون: باشه اونجا این پسر جدیدست تازه انتقال شده
برگشتم یه نگاهی بهش کردم چرا آشناست؟
ا/ت: اسمش چیه؟
هایون: جئون جونگکوک
ا/ت: جئون جونگکوک (با صدای بلند)
هایون: آروم باش دختر
یه نگاهی بهمون کرد
ا/ت: شنید؟
هایون: آره
رفتم
ا/ت: سلام
کوک: سلام
ا/ت: خوب هستید؟
کوک: برای پرسیدن حال من اومدی؟
ا/ت: من رو میشناسی؟
کوک: نه باید بشناسم رو کارتت نوشته کیم ا/ت درسته؟
ا/ت: آره یادت نمیاد
کوک: نه
ا/ت: من...
کوک: نمیخوام بدونم برو تو دکتری باید کارت رو انجام بدی نه اینکه با من بحث کنی
ا/ت: من بحث نکردم
کوک: برو
ا/ت: باشه
هایون: چقدر بداخلاق بود تو از کجا میشناسیش؟
ا/ت: هم دانشگاهیم بود باورم نمیشه اینجاست
هایون: کدوم؟
ا/ت: عشق اولم که بخاطرش دکتر شدم

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۲۰)

²هایون: چی؟ ا/ت: بعد میگم الان باید بریم سرکار *: خانم دکتر ...

³دو روز بعد نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدم تق تق تق رفتم د...

ا/ت: کیم ا/ت (دکتر) 26سالهکوک: جئون جونگکوک(دکتر) 26سالههایو...

وایییی چی بگممممم فیک تمامممم شد😁😁😁😁😁😁خوشحالم اما ناراحت😔😔😔😔...

پارت ۶۱ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

⁵⁴چند دقیقه بعد جونگکوک خیلی حالش بد بود و احساس کرد قلبش نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط