*پسر شیطانی*
*پسر شیطانی*
^پارت بیست و هفتم^
#کیونگ_سو
انقدری عصبانی بودم ک حرفاشو درک نکنم پس بهش گفتم: در هرحال تو میدونستی من اونو دوس دارم...
حق نداشتی چنین بلایی سر یه آدم بی گناه بیاری...
برو فقط دعا کن بلایی سرش نیاد
ایسول تو چشام نگاهی سطحی کردو بعدش رف بیرون منم نشستم رو صندلی و جین کنارم وایساد..
بعد چن دقیقه دکتر اومد بیرون دستپاچه رفتم پیشش و گفتم: نتیجه عمل چیشد؟!
دکتر یه لبخندی زد و گف: خداروشکر کن زود آوردینش چون زخمش سطحی بود تونستیم کمکش کنیم..
ولی با چی زخمی شده؟!
خیلی عجیب بود جای زخمش..
یه لحظه حول شدم نمیدونستم چی بگم ک جین گف: ما خودمونم نمیدونیم چیشده..
راس میگف نمیتونستیم بهشون بگیم یه شیطان با خنجرش بلایی سرش آورده ک..
(خنجرای اونا خیلی متفاوت و عجیبه)
ازش پرسیدم: ببخشید کی مرخص میشن؟!
_اگ بهوش اومد پس فردا چون خوب تونستیم عملش کنیم..
بهش گفتم: میتونم برم ببینمش؟
یه لبخندی زد و گف: آره ولی فقط یه نفر بره ک سروصدا ایجاد نشه..
قبول کردیم و من رفتم پیش یوری..
وارد اتاقش ک شدم خیلی احساس شرمندگی میکردم..
حس میکردم خیلی باید بد باشم ک این بلاها سرش میاد و من همش کنار خودم نگرش میدارم...
رفتم بالای سرش و پیشونیش رو بوسیدم نشستم روی صندلی و دستش و محکم گرفتم و گفتم: میدونم چقد از من و اون روستا بدت میاد..
میخوام ولت کنم:)
دیگ نمیخوام انقد سختی بکشی...
دستش و بیشتر فشردم و گفتم: یوری..
ببخش منو ک همش باعث آزارت میشم...ببخش
#جین
روی یکی از صندلی های حیاط نشسته بودم و با چشمام دنبال ایسول میگشتم ک یدفه خودش با صورت آشفته اومد و گف: من..باز دیدمش..
بهش گفتم: کی؟!مرده؟
_عوم
بهش گفتم: خب چی گف؟
_گفتش به کیونگ سو و جین بگو تو همون جنگل بیان درباره خدایان و اینک چیکار کنن اعدام نشه کارشون دارم..
گفتم: خدایی باور کنیم ک تله نباشه؟
ایسول گف: نه گف حتی اگرم این یه تله باشه چرا میترسین مگ قدرتاتون کمه ک نمیاین...
کیونگ سو از در بیمارستان اومد بیرون ک انگار داشت دنبال ما میگشت صداش زدم تا بیاد و بشینه..
وقتی همه چیو برای کیونگ سو تعریف کردیم کیونگ سو گف: قبل از اینک یوری بلند شه میریم اونجا..
کاری ندارم تله داره یا نداره فقط میخوام اونو نابود کنم..
بعدش ک اینکارو کردیم یوری رو میرسونیم خونش..
دیگ نمیخوام اذیت شه
با بهت بهش گفتم: احتمال داره اگ یوری بره نتونی نجات پیدا کنی و بمیری..واقعا میخوای بره؟!
_عوم..
*-*-*-*-*-*
نظر بدین مرسی^^
^پارت بیست و هفتم^
#کیونگ_سو
انقدری عصبانی بودم ک حرفاشو درک نکنم پس بهش گفتم: در هرحال تو میدونستی من اونو دوس دارم...
حق نداشتی چنین بلایی سر یه آدم بی گناه بیاری...
برو فقط دعا کن بلایی سرش نیاد
ایسول تو چشام نگاهی سطحی کردو بعدش رف بیرون منم نشستم رو صندلی و جین کنارم وایساد..
بعد چن دقیقه دکتر اومد بیرون دستپاچه رفتم پیشش و گفتم: نتیجه عمل چیشد؟!
دکتر یه لبخندی زد و گف: خداروشکر کن زود آوردینش چون زخمش سطحی بود تونستیم کمکش کنیم..
ولی با چی زخمی شده؟!
خیلی عجیب بود جای زخمش..
یه لحظه حول شدم نمیدونستم چی بگم ک جین گف: ما خودمونم نمیدونیم چیشده..
راس میگف نمیتونستیم بهشون بگیم یه شیطان با خنجرش بلایی سرش آورده ک..
(خنجرای اونا خیلی متفاوت و عجیبه)
ازش پرسیدم: ببخشید کی مرخص میشن؟!
_اگ بهوش اومد پس فردا چون خوب تونستیم عملش کنیم..
بهش گفتم: میتونم برم ببینمش؟
یه لبخندی زد و گف: آره ولی فقط یه نفر بره ک سروصدا ایجاد نشه..
قبول کردیم و من رفتم پیش یوری..
وارد اتاقش ک شدم خیلی احساس شرمندگی میکردم..
حس میکردم خیلی باید بد باشم ک این بلاها سرش میاد و من همش کنار خودم نگرش میدارم...
رفتم بالای سرش و پیشونیش رو بوسیدم نشستم روی صندلی و دستش و محکم گرفتم و گفتم: میدونم چقد از من و اون روستا بدت میاد..
میخوام ولت کنم:)
دیگ نمیخوام انقد سختی بکشی...
دستش و بیشتر فشردم و گفتم: یوری..
ببخش منو ک همش باعث آزارت میشم...ببخش
#جین
روی یکی از صندلی های حیاط نشسته بودم و با چشمام دنبال ایسول میگشتم ک یدفه خودش با صورت آشفته اومد و گف: من..باز دیدمش..
بهش گفتم: کی؟!مرده؟
_عوم
بهش گفتم: خب چی گف؟
_گفتش به کیونگ سو و جین بگو تو همون جنگل بیان درباره خدایان و اینک چیکار کنن اعدام نشه کارشون دارم..
گفتم: خدایی باور کنیم ک تله نباشه؟
ایسول گف: نه گف حتی اگرم این یه تله باشه چرا میترسین مگ قدرتاتون کمه ک نمیاین...
کیونگ سو از در بیمارستان اومد بیرون ک انگار داشت دنبال ما میگشت صداش زدم تا بیاد و بشینه..
وقتی همه چیو برای کیونگ سو تعریف کردیم کیونگ سو گف: قبل از اینک یوری بلند شه میریم اونجا..
کاری ندارم تله داره یا نداره فقط میخوام اونو نابود کنم..
بعدش ک اینکارو کردیم یوری رو میرسونیم خونش..
دیگ نمیخوام اذیت شه
با بهت بهش گفتم: احتمال داره اگ یوری بره نتونی نجات پیدا کنی و بمیری..واقعا میخوای بره؟!
_عوم..
*-*-*-*-*-*
نظر بدین مرسی^^
۲۰.۲k
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.