مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

دلم میخواهد خیلی چیزها بنویسم

دلم می‌خواهـد خیلی چیزها بنویسـم.
از تمام نامه‌هایی که همیشـه برایت مینویسم و تنها فرستنده و تنها گیـرنده‌اش خودم هستم.
فریدون، اینجا خیلـی‌ها حتی اسمت را هم فرامـوش کرده‌اند.
ترسوها، معـروف‌تر از تو هستند.
مـردم برای بزدلان صف می‌بنـدند و جیغ و هورا می‌کشـند.
فریدون، اینجا همه عافیـت طلب شده‌اند،
همه می‌گویند “به مـن چه؟!”
هنرمنـدی باقی‌نمانده اصلاً، هرچه هست، شیره به سر خـود و مردم مالیـدن است. گوشه‌ای خـزیدن و غـیب شدن است.
اینجا به کسـانی هنرمند می‌گویـند، که فقط هنرِ پـول درآوردن بلد باشند.
هنرمندی باقی نمانده فریـدون. تعهد و شرافتـی باقی نمانده‌. همه دنـبال اینند که به قول خودت، از نَمَـدِ این مملکت، برای خودشان کلاهـی ببافند.
شاید باورت نشـود، اینجا کسـانی در شعرها و جملات مثل نقـل و نبات از کلمه‌ی “آزادی” اسـتفاده می‌کنند، که خودشـان از اسارت و از بردگی لذت می‌برنـد و نان‌شان را در روغنِ اسـارت مردم می‌زنند.
نمی‌دانم برخـی‌ها وقتی خود را در آینه می‌بیننـد، چطور از حجمِ آن همـه رذالت و کراهت، پس نمی‌افتـند.

همه به یکدیـگر نان قرض می‌دهند و برای یکدیـگر نوشابه باز می‌کننـد تا شاید به اندازه‌ی نشـیمن‌گاه‌شان جا پیدا کنند و عرض انـدام کنند.

فریدون، چیـزی که میان رگ‌های این مردمان در جـریان است، خون نیسـت دیگر، بردگی‌ست، عـداوت است، قساوت است، حسادت است، قدرنشـناسی‌ست، دورویی‌ست، خودخواهی‌ست، دروغگـویی‌ست.
و برای پیـدا کردن چند مـثقال شرف، باید بالای کوه قـاف بروی. البته آنجا هم دیگر پیدا نمی‌شـود.

دلم می‌خواهد خیلـی چیزها بگویم، خیلی اسم‌ها بـیاورم، اما چه فایده؟

کاش خـودت بودی و می‌دیدی، کاش بودی
اما فریـدون، خودت که بهتر می‌دانی
جـهان جای امثال تو نبود و نیسـت
جهان را ترسـوها به ارث می‌برند...

#فریدون_فرخزاد

____
۷/۲۷
دیدگاه ها (۰)

درک متقابل و پذیـرش تفاوتها یکی از مهم ترین عوامـل تداوم یک ...

اگر بـرای اینکه آدم خـوبی هستیدانتظار پـاداش داریدآدم خـوبی ...

میخواستمبه تو بگویمکه به جز تو از همه ناامید گشته ام و میترس...

‌‌‌‌یکی از مسخره ترین رفتارهایی که تازگیا خیلی مُد شده، حذف ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط