داستان های ترسناک و مخوف مژده و صدای شیطانی
داستان های ترسناک و مخوف مژده و صدای شیطانی
من مژده ام 15 سالمه این داستان واسه دوسه سال پیش هستس ما رفته بودیم خونه ی خالم و او ن ی پسر و ی دختر داره فاطمه و امیر ک امیر 23 سالشه و فاطمه 17 بعد شب بود و میخواستیم بخوابیم دختر خالم تختش دو نفرس باهم میخوابیم اگه برم خونشون 😰 اومدیم چراغو خاموش کنیم دیدیم صدای ناله ی پسر خالم میاد ک میگه منو نبرید ما هم کنجکاو شدیم ببینیم چ خبره بزرگتر ها شوهر خالمو و مامانم و خالم تو پذیرایی بودن و نمیشنیدن چون اتاق خواب ها کنار همه و خونشون 220 متر هستش ما رفتیم و دیدیم ک پسر خالم خوابیده و هیچ صدایی هم در نمیاره دوباره برگشتیم تو اتاق و بازم اون صدا رو شنیدیم دوباره رفتیم و چیزی نبود ماهم ب شدت ترسیده بودیم رفتیم تو پذیرایی و موضوع رو برای مامان و خالم اینا تعریف کردیم چون ما زیاد فیلم ترسناک میبینیم گفتن توهم اون فیلماس بعد بحث روح و اینا باز شد شوهر خالمم ی داستان تعریف کرد بعدش من اومدم برم اب بخورم یدفعه دیدم ی چیزی از کنارم رد شد ک سیاه بود و رفت تو دستشویی منم از ترسم دوییدم سمت فاطمه دختر خالم بعد باهم رفتیم سمت دستشویی در دستشویی از این هاست ک از پشت قلاب داره و قفل میشه بیشتر تو خونه های بزرگ استفاده میشه بعد از اونور قفل شده بود و ی چیز سیاه پشت در بود ما جیغ کشیدیم مامانامون اومدن گفتیم در قفل شده و باز نمیشه بعد با اونا رفتیم داخل سالن دستشویی در اومدیم نشون بدیم قفله ک در باز بود و ما خیلی ترسیده بودیم اونا هم فکر کردن تخیلی شدیم و ماهم از ترسمون تو اتاق طبقه بالا پیش مامانامون خوابیدیم
ببخشید طولانی شد🕘 🙏 🏻 🙏 🏻 🙏 🏻
نظر یادت نره
من مژده ام 15 سالمه این داستان واسه دوسه سال پیش هستس ما رفته بودیم خونه ی خالم و او ن ی پسر و ی دختر داره فاطمه و امیر ک امیر 23 سالشه و فاطمه 17 بعد شب بود و میخواستیم بخوابیم دختر خالم تختش دو نفرس باهم میخوابیم اگه برم خونشون 😰 اومدیم چراغو خاموش کنیم دیدیم صدای ناله ی پسر خالم میاد ک میگه منو نبرید ما هم کنجکاو شدیم ببینیم چ خبره بزرگتر ها شوهر خالمو و مامانم و خالم تو پذیرایی بودن و نمیشنیدن چون اتاق خواب ها کنار همه و خونشون 220 متر هستش ما رفتیم و دیدیم ک پسر خالم خوابیده و هیچ صدایی هم در نمیاره دوباره برگشتیم تو اتاق و بازم اون صدا رو شنیدیم دوباره رفتیم و چیزی نبود ماهم ب شدت ترسیده بودیم رفتیم تو پذیرایی و موضوع رو برای مامان و خالم اینا تعریف کردیم چون ما زیاد فیلم ترسناک میبینیم گفتن توهم اون فیلماس بعد بحث روح و اینا باز شد شوهر خالمم ی داستان تعریف کرد بعدش من اومدم برم اب بخورم یدفعه دیدم ی چیزی از کنارم رد شد ک سیاه بود و رفت تو دستشویی منم از ترسم دوییدم سمت فاطمه دختر خالم بعد باهم رفتیم سمت دستشویی در دستشویی از این هاست ک از پشت قلاب داره و قفل میشه بیشتر تو خونه های بزرگ استفاده میشه بعد از اونور قفل شده بود و ی چیز سیاه پشت در بود ما جیغ کشیدیم مامانامون اومدن گفتیم در قفل شده و باز نمیشه بعد با اونا رفتیم داخل سالن دستشویی در اومدیم نشون بدیم قفله ک در باز بود و ما خیلی ترسیده بودیم اونا هم فکر کردن تخیلی شدیم و ماهم از ترسمون تو اتاق طبقه بالا پیش مامانامون خوابیدیم
ببخشید طولانی شد🕘 🙏 🏻 🙏 🏻 🙏 🏻
نظر یادت نره
۵۴.۷k
۰۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.