از زبان مادر شهید
#از_زبان_مادر_شهید
.
#شهید_حسن_ترک .
زیر زمین خانه جای عبادت های او بود . نصف شب بلند می شدم و می دیدم حسن توی رختخوابش نیست . سراغش می رفتم . می دیدم داخل زیر زمین ایستاده و نماز می خواند . گوشه ای می ایستادم و نگاهش می کردم . آن وقت ها نوجوان بود اما آن قدر با دقت و با تواضع نماز می خواند که من از نماز خواندن خودم شرمم می آمد....
.
️خیلی دوستش داشتم . همه اهل خانه دوستش داشتند☺ ️ . همه از قول من به او می گفتند #داداش حسن😌 ! هر وقت که به جبهه می رفت از زیر قرآن ردش می کردم و می نشستم برایش دعا می خواندم.... از خدا می خواستم بچه ام را سالم نگه دارد . یک بار که به مرخصی آمد گفتم : « حسن جان ! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی ات...
.
#لبخندزد . مثل همیشه ملیح و نمکین . سرش را پایین انداخت و گفت : « پس مامان جان همه اش زیر سر شماست😞 . چند بار می خواستم شهید شوم اما نشدم . خیلی عجیب بود » سرش را که بالا گرفت ، چشم هایش نمناک بود😢 . صدایش می لرزید . گفت : « مامان جان از این پسرت بگذر ! دعا کن #شهید شوم😭 . تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند ! دعا کن به آرزویم برسم!
.
داشت به من التماس می کرد . بغض کردم !😰 فهمید ناراحت شدم . خواست از دلم در بیاورد . نگاه کرد توی چشم هایم و با خنده گفت : « اگر زحمتی نیست ، دعا کن #اسیر نشوم...!
.
هدیہ به روح مطهرش صلواتـــــ .
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
#شهید_حسن_ترک
#شهید_دفاع_مقدس
#اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ
#شهادت_روزیتون
#اللهـم_عجــل_الولیکـــ_الفــرج 🌹
.
#شهید_حسن_ترک .
زیر زمین خانه جای عبادت های او بود . نصف شب بلند می شدم و می دیدم حسن توی رختخوابش نیست . سراغش می رفتم . می دیدم داخل زیر زمین ایستاده و نماز می خواند . گوشه ای می ایستادم و نگاهش می کردم . آن وقت ها نوجوان بود اما آن قدر با دقت و با تواضع نماز می خواند که من از نماز خواندن خودم شرمم می آمد....
.
️خیلی دوستش داشتم . همه اهل خانه دوستش داشتند☺ ️ . همه از قول من به او می گفتند #داداش حسن😌 ! هر وقت که به جبهه می رفت از زیر قرآن ردش می کردم و می نشستم برایش دعا می خواندم.... از خدا می خواستم بچه ام را سالم نگه دارد . یک بار که به مرخصی آمد گفتم : « حسن جان ! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی ات...
.
#لبخندزد . مثل همیشه ملیح و نمکین . سرش را پایین انداخت و گفت : « پس مامان جان همه اش زیر سر شماست😞 . چند بار می خواستم شهید شوم اما نشدم . خیلی عجیب بود » سرش را که بالا گرفت ، چشم هایش نمناک بود😢 . صدایش می لرزید . گفت : « مامان جان از این پسرت بگذر ! دعا کن #شهید شوم😭 . تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند ! دعا کن به آرزویم برسم!
.
داشت به من التماس می کرد . بغض کردم !😰 فهمید ناراحت شدم . خواست از دلم در بیاورد . نگاه کرد توی چشم هایم و با خنده گفت : « اگر زحمتی نیست ، دعا کن #اسیر نشوم...!
.
هدیہ به روح مطهرش صلواتـــــ .
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
#شهید_حسن_ترک
#شهید_دفاع_مقدس
#اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ
#شهادت_روزیتون
#اللهـم_عجــل_الولیکـــ_الفــرج 🌹
۳.۲k
۲۵ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.