کاش من و تو یه خونه نقلی داشتیم
کاش من و تو یه خونه نقلی داشتیم
با پشتی های قرمز
یه تلویزیون سیاه سفید که روش یه پارچه گلدوزی شده انداختم
که من هلیم بار گذاشته باشم واسه صبح و عطرش بپیچه تو خونهی کوچولومون
که من پــر گوشتش کنم که تو دوست داشته باشی
که شببوهای تو حیاط عطرشون بپیچه تو تنمون
که بگی خانوم این عطر گل نیستــا این عطر موهاته که باز گذاشتیشون
که تابستونا پنجره چوبیه خونه رو باز کنم
بگم پــــــر کن ریههاتو رو از هواا
که دور حوض آبی وسط حیاط شمـــدونی بچینیم
که تو شلوارتو تا زانو بزنی بالا آب حوض خالی کنی
من برات شربت بهارنارنج بیارم لب حوض
که تو پیراهن گلگلیمو خیس کنی بگی الان شدی یه دختربچه ۴ساله ...
که من بغض کنم تو سرمو ببوسی بگی نبینم بغض کنی
که من گونتو ببوسم آشتی کنیم
باید میبود اون خونه نقلی که من تو چلهی زمستون کــرسی بزارم
بشینیم دورش من عینکتو تمییز کنم و بهت بدم و تو برام حافظ بخونی
که من نگاه کنم به دستات که کتابو گرفته
که من خیره بشم به انگشت سمت چپت
که بگم یادته چقــد جنگیدیم تا مـال هم شدیم؟
که بگی ما از اولم مال هم بودیم
که بگی من نمیذاشتم سهم کسی بشی
که من بخندم و تو چاییت لیمو ترش بندازم
که من بگم موهای شقیقت سفید شده
که بگی زشت شدم؟
و من بگم دلم هنوز قــد چندسال پیش برات ضعف میره
باید باشه یه خونه نقلی که تو از سرکار برگردیو من کتتو از تنت بکـنم که یه بوسه بکارم رو گونت یه خسته نباشید بنشونم به تنت ...
باید یه خونه داشتیم تا بهت نشون میدادم ما چــقد به هم میایم جهان کوچک من :)
بایـد یه خونه نقــلی داشتـیم که به همه نشون میدادم بـاتو کوچکترین جای دنیا هم یه جهــانه ...
#س_قاسمی
+بازم متن داریم😻 😺
کامنت یادتون نره😽
پستای قبلم بخونید...💞
امید است خوشتان آید😘
با پشتی های قرمز
یه تلویزیون سیاه سفید که روش یه پارچه گلدوزی شده انداختم
که من هلیم بار گذاشته باشم واسه صبح و عطرش بپیچه تو خونهی کوچولومون
که من پــر گوشتش کنم که تو دوست داشته باشی
که شببوهای تو حیاط عطرشون بپیچه تو تنمون
که بگی خانوم این عطر گل نیستــا این عطر موهاته که باز گذاشتیشون
که تابستونا پنجره چوبیه خونه رو باز کنم
بگم پــــــر کن ریههاتو رو از هواا
که دور حوض آبی وسط حیاط شمـــدونی بچینیم
که تو شلوارتو تا زانو بزنی بالا آب حوض خالی کنی
من برات شربت بهارنارنج بیارم لب حوض
که تو پیراهن گلگلیمو خیس کنی بگی الان شدی یه دختربچه ۴ساله ...
که من بغض کنم تو سرمو ببوسی بگی نبینم بغض کنی
که من گونتو ببوسم آشتی کنیم
باید میبود اون خونه نقلی که من تو چلهی زمستون کــرسی بزارم
بشینیم دورش من عینکتو تمییز کنم و بهت بدم و تو برام حافظ بخونی
که من نگاه کنم به دستات که کتابو گرفته
که من خیره بشم به انگشت سمت چپت
که بگم یادته چقــد جنگیدیم تا مـال هم شدیم؟
که بگی ما از اولم مال هم بودیم
که بگی من نمیذاشتم سهم کسی بشی
که من بخندم و تو چاییت لیمو ترش بندازم
که من بگم موهای شقیقت سفید شده
که بگی زشت شدم؟
و من بگم دلم هنوز قــد چندسال پیش برات ضعف میره
باید باشه یه خونه نقلی که تو از سرکار برگردیو من کتتو از تنت بکـنم که یه بوسه بکارم رو گونت یه خسته نباشید بنشونم به تنت ...
باید یه خونه داشتیم تا بهت نشون میدادم ما چــقد به هم میایم جهان کوچک من :)
بایـد یه خونه نقــلی داشتـیم که به همه نشون میدادم بـاتو کوچکترین جای دنیا هم یه جهــانه ...
#س_قاسمی
+بازم متن داریم😻 😺
کامنت یادتون نره😽
پستای قبلم بخونید...💞
امید است خوشتان آید😘
- ۲.۹k
- ۰۶ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط