ویو ات:
ویو ات:
دکترا دیگ بهم گفتن که نمیتونم حامله بشم و بچه ای به دنیا بیارم بابت این موضوع خیلی ناراحتم و جینم اینو میدونه سعی میکنم این موضوع رو نادیده بگیره اما خوب میدونم دوست داره بچشو ببینه و در آغوشش بگیره.تصمیم گرفتم بهش یه پیشنهاد بدم.
پرش زمانی
از سرکار برگشت. به سمت اتاق رفت لباساشو عوض کرد یه دوش گرفت و آمد پایین یه بوسم کرد و نشست تا شام بخوریم داشتیم شام میخوردیم که
ات:جین من یه ایده دارم.
جین:راجب چی ؟
ات:راجب بچه.!
جین:چی ؟
ات:یه همسر دیگ بگیر.تا ازش بچه بیاری
جین:چی من بچه از تو میخوام نه از کسه دیگه ای یا تو یا هیچ کس
بلند شد و به سمت اتاق رفت
رفتم از پشت بغلش کردم
ات:عشقم چرا اینجوری میکنی خوب.؟ من نمیتونم برات بچه بیارم خوب ؟میخوام به آرزوت برسی!
جین:من به آرزوم رسیدم .
ات:وا کی؟
جین:وقتی با تو ازدواج کردم
ات:آخه عشقم .....
جین:بحثو تموم کن
پرش زمانی به شش ماه بعد:
ویو ات:
من بلاخره تونستم حامله بشم و جین و به آرزوش برسونم بلاخره بعد از این همه مدت درمان جواب داد .خدایا شکرت
دکترا دیگ بهم گفتن که نمیتونم حامله بشم و بچه ای به دنیا بیارم بابت این موضوع خیلی ناراحتم و جینم اینو میدونه سعی میکنم این موضوع رو نادیده بگیره اما خوب میدونم دوست داره بچشو ببینه و در آغوشش بگیره.تصمیم گرفتم بهش یه پیشنهاد بدم.
پرش زمانی
از سرکار برگشت. به سمت اتاق رفت لباساشو عوض کرد یه دوش گرفت و آمد پایین یه بوسم کرد و نشست تا شام بخوریم داشتیم شام میخوردیم که
ات:جین من یه ایده دارم.
جین:راجب چی ؟
ات:راجب بچه.!
جین:چی ؟
ات:یه همسر دیگ بگیر.تا ازش بچه بیاری
جین:چی من بچه از تو میخوام نه از کسه دیگه ای یا تو یا هیچ کس
بلند شد و به سمت اتاق رفت
رفتم از پشت بغلش کردم
ات:عشقم چرا اینجوری میکنی خوب.؟ من نمیتونم برات بچه بیارم خوب ؟میخوام به آرزوت برسی!
جین:من به آرزوم رسیدم .
ات:وا کی؟
جین:وقتی با تو ازدواج کردم
ات:آخه عشقم .....
جین:بحثو تموم کن
پرش زمانی به شش ماه بعد:
ویو ات:
من بلاخره تونستم حامله بشم و جین و به آرزوش برسونم بلاخره بعد از این همه مدت درمان جواب داد .خدایا شکرت
۳.۳k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.