بغل وا کرده بی پروا گمانم وقت رسوایی ست

بغل وا کرده بی پروا گمانم وقت رسوایی ست
عجب لیلای مجنونی ست این حوای شیرینم
دیدگاه ها (۸)

کاش میشد جزئی کوچک از توباشم!به اندازه تکه کاغذی که رویششعری...

عاشقماهل همین کوچه‌ بن‌بست کناری که تو از پنجره‌اشپای به قلب...

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلطباختم جان در هوای او غلط ...

بیاین کپشن رو بخونین 🙂👇🏻طبق روال همیشگی کره، هر وقت یکی از ا...

پارت هفتم خندیدن ماه 🌚🌙✨

گفتم از کوه بگویم ! قدمم می‌لرزداز تو دم می‌زنم اما قلمم می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط