پوشیده چون گل می روی ای نوگل بستان من
پوشیده چون گل میروی ای نوگل بستان من
در صورت شب می روی از قریه ویران من
با تو حال بی دلان دیگر نمیدانم ولی
خود تو همیدانی که اندر جان من جانان من
شد تاب عشقت در تنم همچون چراغ روشنی
وه آتشی بودی در آن شبهای بی پایان من
شد سوز هجر تو فغان در این شب بی انتها
شد این نوای نالهات هر دم فزون در جان من
بی تو شدم با ناله و زاری چو مرغی همنشین
از ناله ات نزدیک شد پایان بی آغاز من
در صورت شب می روی از قریه ویران من
با تو حال بی دلان دیگر نمیدانم ولی
خود تو همیدانی که اندر جان من جانان من
شد تاب عشقت در تنم همچون چراغ روشنی
وه آتشی بودی در آن شبهای بی پایان من
شد سوز هجر تو فغان در این شب بی انتها
شد این نوای نالهات هر دم فزون در جان من
بی تو شدم با ناله و زاری چو مرغی همنشین
از ناله ات نزدیک شد پایان بی آغاز من
۱.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.