✔ ️حرکت امام حسین سلام الله علیه به امر الهی بود
✔ ️حرکت امام حسین سلام الله علیه به امر الهی بود
عن جابر بن عبد اللّه رضی اللّه عنه، قال: لمّا عزم الحسین بن علیّ علیهما السّلام، علی الخروج إلی العراق أتیته فقلت له: أنت ولد رسول اللّه (صلی الله علیه و آله)، و أحد سبطیه، لا أری إلّا أنّک تصالح کما صالح أخوک الحسن، فإنّه کان موفقا راشدا.
فقال لی: «یا جابر، قد فعل أخی ذلک بأمر اللّه و أمر رسوله، و إنّی أیضا أفعل بأمر اللّه و أمر رسوله، أ ترید أن أستشهد لک رسول اللّه و علیّا و أخی الحسن بذلک الآن؟» ثمّ نظرت فإذا السّماء قد انفتح بابها، و إذا رسول اللّه و علیّ و الحسن و حمزة و جعفر و زید نازلین عنها حتّی استقروا علی الأرض، فوثبت فزعا مذعورا.
فقال لی رسول اللّه: «یا جابر، أ لم أقل لک فی أمر الحسن قبل الحسین: لا تکون مؤمنا حتّی تکون لأئمتک مسلّما، و لا تکن معترضا؟ أ ترید أن تری مقعد معاویة و مقعد الحسین ابنی و مقعد یزید قاتله لعنه اللّه؟» قلت: بلی یا رسول اللّه.
فضرب برجله الأرض فانشقّت و ظهر بحر فانفلق، ثمّ ضرب فانشقت هکذا حتّی انشقت سبع أرضین و انفلقت سبعة أبحر، فرأیت من تحت ذلک کله النار، فیها سلسلة قرن فیها الولید بن مغیرة و أبو جهل و معاویة الطاغیة و یزید، و قرن بهم مردة الشیاطین، فهم أشدّ أهل النّار عذابا.
ثمّ قال: «ارفع رأسک» فرفعت، فإذا أبواب السّماء متفتحة، و إذا الجنّة أعلاها، ثمّ صعد رسول اللّه و من معه إلی السّماء، فلمّا صار فی الهواء صاح بالحسین: «یا بنی الحقنی» فلحقه الحسین علیه السّلام، و صعدوا حتّی رأیتهم دخلوا الجنّة من أعلاها، ثم نظر إلیّ من هناک رسول اللّه، و قبض علی ید الحسین، و قال: «یا جابر، هذا ولدی معی هاهنا، فسلّم له أمره، و لا تشک لتکون مؤمنا»
قال جابر: فعمیت عینای إن لم أکن رأیت ما قلت من رسول اللّه.
◼ ️جابر بن عبدالله انصاری گوید هنگامی که امام حسین سلام الله علیه تصمیم بر خروج به سوی عراق گرفت خدمت حضرت رفتم و عرض کردم:
شما فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و یکی از دو سبط آن حضرت هستید؛ مصلحت می بینم که شما نیز همانند برادر بزرگوارت امام حسن سلام الله علیه با این قوم صلح نمایید؛ چرا که آن حضرت موفق شده و رستگار بود.
امام حسین سلام الله علیه فرمود: ای جابر! به راستی که برادرم این کار را به #امر خداوند و رسول او انجام داد من نیز در #اطاعت فرمان خدا و رسول او هستم؛ می خواهی همین الان پیامبر خدا و علی مرتضی و برادرم حسن مجتبی (صلوات الله علیهم) را ببینی؟
ناگهان دیدم گویا درب آسمان باز شد؛ رسول خدا و حضرت علی و امام حسن و حمزه سید الشهداء و جعفر و زید از آن فرود آمده و در زمین قرار گرفتند ؛ من از ترس و وحشت به گوشه ای رفتم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رو به من کرد و فرمود:
ای جابر! مگر من پیش از امر امام حسین سلام الله علیه در کار امام حسن سلام الله علیه به تو نگفتم که مومن نخواهی شد تا آنکه تسلیم فرمان ائمه خود شوی و بر آنان اعتراض نکنی؟
آیا می خواهی جایگاه معاویه و جایگاه رفیع فرزندم حسین (صلوات الله علیه) و جایگاه اسفناک قاتلش یزید را ببینی؟
عرض کردم: آری ای رسول خدا
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با پای مبارکش بر زمین زد و زمین شکافت و دریایی آشکار شد؛ آنگاه ضربه دیگری زد و باز زمین شکافت تا اینکه هفت زمین باز شد و هفت دریا دیده شد؛ من از زیر همه اینها آتشی دیدم که در آن زنجیری بود که ولید بن مغیره، ابوجهل، معاویه طغیانگر، یزید و شیاطین سرکش بسته شده بودند؛ آنان از جهنمیان سخت ترین عذاب و کیفر را داشتند
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سرت را بالا بگیر.
جابر می گوید سرم را بالا گرفتم؛ ناگاه درهای آسمان گشوده شد؛ من بالاترین درجات بهشت برین را مشاهده کردم؛ آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله با همراهان خود به سوی آسمان صعود نمودند؛ وقتی حضرت در هوا قرار گرفت؛ امام حسین سلام الله علیه را صدا زد: فرزندم! به ما ملحق شو!
امام حسین سلام الله علیه نیز به همراه آنان صعود نمود و همگی به بالاترین درجات بهشت وارد شدند؛ آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن مکان به من نگاه کرد در حالی که دست امام حسین سلام الله علیه را گرفته بود و به من فرمود:
ای جابر! این فرزندم در درجه من است؛ تسلیم دستور او شو و تردید بر خود راه نده تا مومن گردی
جابر گوید چشمان من کورباد اگر آنچه گفتم از رسول خدا صلی الله علیه و آله ندیده باشم.
📓 الثاقب فی المناقب، ص: 322
📓 مدینة المعاجز، ج3، ص: 487
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن
عن جابر بن عبد اللّه رضی اللّه عنه، قال: لمّا عزم الحسین بن علیّ علیهما السّلام، علی الخروج إلی العراق أتیته فقلت له: أنت ولد رسول اللّه (صلی الله علیه و آله)، و أحد سبطیه، لا أری إلّا أنّک تصالح کما صالح أخوک الحسن، فإنّه کان موفقا راشدا.
فقال لی: «یا جابر، قد فعل أخی ذلک بأمر اللّه و أمر رسوله، و إنّی أیضا أفعل بأمر اللّه و أمر رسوله، أ ترید أن أستشهد لک رسول اللّه و علیّا و أخی الحسن بذلک الآن؟» ثمّ نظرت فإذا السّماء قد انفتح بابها، و إذا رسول اللّه و علیّ و الحسن و حمزة و جعفر و زید نازلین عنها حتّی استقروا علی الأرض، فوثبت فزعا مذعورا.
فقال لی رسول اللّه: «یا جابر، أ لم أقل لک فی أمر الحسن قبل الحسین: لا تکون مؤمنا حتّی تکون لأئمتک مسلّما، و لا تکن معترضا؟ أ ترید أن تری مقعد معاویة و مقعد الحسین ابنی و مقعد یزید قاتله لعنه اللّه؟» قلت: بلی یا رسول اللّه.
فضرب برجله الأرض فانشقّت و ظهر بحر فانفلق، ثمّ ضرب فانشقت هکذا حتّی انشقت سبع أرضین و انفلقت سبعة أبحر، فرأیت من تحت ذلک کله النار، فیها سلسلة قرن فیها الولید بن مغیرة و أبو جهل و معاویة الطاغیة و یزید، و قرن بهم مردة الشیاطین، فهم أشدّ أهل النّار عذابا.
ثمّ قال: «ارفع رأسک» فرفعت، فإذا أبواب السّماء متفتحة، و إذا الجنّة أعلاها، ثمّ صعد رسول اللّه و من معه إلی السّماء، فلمّا صار فی الهواء صاح بالحسین: «یا بنی الحقنی» فلحقه الحسین علیه السّلام، و صعدوا حتّی رأیتهم دخلوا الجنّة من أعلاها، ثم نظر إلیّ من هناک رسول اللّه، و قبض علی ید الحسین، و قال: «یا جابر، هذا ولدی معی هاهنا، فسلّم له أمره، و لا تشک لتکون مؤمنا»
قال جابر: فعمیت عینای إن لم أکن رأیت ما قلت من رسول اللّه.
◼ ️جابر بن عبدالله انصاری گوید هنگامی که امام حسین سلام الله علیه تصمیم بر خروج به سوی عراق گرفت خدمت حضرت رفتم و عرض کردم:
شما فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و یکی از دو سبط آن حضرت هستید؛ مصلحت می بینم که شما نیز همانند برادر بزرگوارت امام حسن سلام الله علیه با این قوم صلح نمایید؛ چرا که آن حضرت موفق شده و رستگار بود.
امام حسین سلام الله علیه فرمود: ای جابر! به راستی که برادرم این کار را به #امر خداوند و رسول او انجام داد من نیز در #اطاعت فرمان خدا و رسول او هستم؛ می خواهی همین الان پیامبر خدا و علی مرتضی و برادرم حسن مجتبی (صلوات الله علیهم) را ببینی؟
ناگهان دیدم گویا درب آسمان باز شد؛ رسول خدا و حضرت علی و امام حسن و حمزه سید الشهداء و جعفر و زید از آن فرود آمده و در زمین قرار گرفتند ؛ من از ترس و وحشت به گوشه ای رفتم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رو به من کرد و فرمود:
ای جابر! مگر من پیش از امر امام حسین سلام الله علیه در کار امام حسن سلام الله علیه به تو نگفتم که مومن نخواهی شد تا آنکه تسلیم فرمان ائمه خود شوی و بر آنان اعتراض نکنی؟
آیا می خواهی جایگاه معاویه و جایگاه رفیع فرزندم حسین (صلوات الله علیه) و جایگاه اسفناک قاتلش یزید را ببینی؟
عرض کردم: آری ای رسول خدا
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با پای مبارکش بر زمین زد و زمین شکافت و دریایی آشکار شد؛ آنگاه ضربه دیگری زد و باز زمین شکافت تا اینکه هفت زمین باز شد و هفت دریا دیده شد؛ من از زیر همه اینها آتشی دیدم که در آن زنجیری بود که ولید بن مغیره، ابوجهل، معاویه طغیانگر، یزید و شیاطین سرکش بسته شده بودند؛ آنان از جهنمیان سخت ترین عذاب و کیفر را داشتند
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سرت را بالا بگیر.
جابر می گوید سرم را بالا گرفتم؛ ناگاه درهای آسمان گشوده شد؛ من بالاترین درجات بهشت برین را مشاهده کردم؛ آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله با همراهان خود به سوی آسمان صعود نمودند؛ وقتی حضرت در هوا قرار گرفت؛ امام حسین سلام الله علیه را صدا زد: فرزندم! به ما ملحق شو!
امام حسین سلام الله علیه نیز به همراه آنان صعود نمود و همگی به بالاترین درجات بهشت وارد شدند؛ آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن مکان به من نگاه کرد در حالی که دست امام حسین سلام الله علیه را گرفته بود و به من فرمود:
ای جابر! این فرزندم در درجه من است؛ تسلیم دستور او شو و تردید بر خود راه نده تا مومن گردی
جابر گوید چشمان من کورباد اگر آنچه گفتم از رسول خدا صلی الله علیه و آله ندیده باشم.
📓 الثاقب فی المناقب، ص: 322
📓 مدینة المعاجز، ج3، ص: 487
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن
۸.۰k
۳۰ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.