راز فریاد های آیت الله بهجت در نماز☆
راز فریاد های آیت الله بهجت در نماز☆
داستان جالبیه حتما بخونید تعجب برانگیزه ☆
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم ، در راه دائما با خودم می گفتم آقا چطور حرف های من را شنید ؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم ، در خواب دیدم پشت آیت الله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز می خوانم ، متعجب شدم ، در بیداری اصلا نمی توانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول !☆
خوشحال بودم و پشت آقا نماز می خواندم ، یک دفعه تعجب کردم ، دیدم در جلوی آقا ، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد ، آخه این در رو کی باز کردند ؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره ، تعجب کردم ، باغ سرسبز و پر از میوه ای بود ، خدای من این باغ کجا بوده ؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر رسیدیم ،در انتهای نماز و هنگام سلام نمدز درب باغ محکم بسته شد ، یک لحظه از خواب پریدم .
یعنی من خواب بودم ؟ آقا جواب سوال من رو در خواب دادند ،پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود ؟ به دلیل این درد آقا فریاد میکشید ، من جواب سوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم می رفتم و سپس به تهران باز میگشتم تا آقا رحلت کردند.☆☆
این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیت الله بهجت (ره) در مسجد صاحب زمان(عج) ورامین بازگو شد.
♡♡
داستان جالبیه حتما بخونید تعجب برانگیزه ☆
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم ، در راه دائما با خودم می گفتم آقا چطور حرف های من را شنید ؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم ، در خواب دیدم پشت آیت الله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز می خوانم ، متعجب شدم ، در بیداری اصلا نمی توانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول !☆
خوشحال بودم و پشت آقا نماز می خواندم ، یک دفعه تعجب کردم ، دیدم در جلوی آقا ، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد ، آخه این در رو کی باز کردند ؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره ، تعجب کردم ، باغ سرسبز و پر از میوه ای بود ، خدای من این باغ کجا بوده ؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر رسیدیم ،در انتهای نماز و هنگام سلام نمدز درب باغ محکم بسته شد ، یک لحظه از خواب پریدم .
یعنی من خواب بودم ؟ آقا جواب سوال من رو در خواب دادند ،پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود ؟ به دلیل این درد آقا فریاد میکشید ، من جواب سوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم می رفتم و سپس به تهران باز میگشتم تا آقا رحلت کردند.☆☆
این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیت الله بهجت (ره) در مسجد صاحب زمان(عج) ورامین بازگو شد.
♡♡
۳.۱k
۲۵ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.