(تو مال من) 𝑝𝑎𝑟𝑡 : ۳۱
(تو مال من) 𝑝𝑎𝑟𝑡 : ۳۱
کوک : هعی بیبی من هنوز بهم نگفته چند سالشه ها
ا/ت : خب من ۵۴۷ سالمه
کوک : * هنگ کرده
.....
یا پشم
من دارم با یه پیرزن قرار میزارم؟
ا/ت : یا جونگ کوک شییییی
پس منم دارم با یه بچه قرار میذارم
کوک : هعی دلت دوباره تنبیه میخواد مگه ۲۵ کمه تو خیلی زیادی
ا/ت : خب ..حالا منصرف شدی؟
کوک : نه اصلن
من از بیبی ی خودم منصرف نمیشم
*خنده شیطانی
......
..........
......
۶ سال بعد
ا/ت : هنوز با لارا قهرم
...
اون با نامجون ازدواج کرد
و الان خوشبخته
....
حتا دو تا بچه هم داره
رابطم با مامان و بابام خوب شده اما عالی نیست
منم با جونگ کوک ازدواج کردم
اما هنوز هردو خوناشامیم
اگه لارا اون روز اون دارو رو نمیخورد ........
الان کوکم انسان بود
......
الان اون خوب شده و جونگ کوک من داره عذاب میکشه
توی این ۶ سال حتا یه بارم مزه خون و نچشیده
اما من ....
من بعد اون خون (خون جونگ کوک و میگه)
دیگه نتونستم مثل قبل بشم
خون هر حیونی که میخوردم بالا میاوردم
همشون تلخ بودن
خون آهو
گوزن
خرگوش
هیچ کدوم مثل خون انسان نیست
....
الان کارم شده و هر روز دارم خون یه انسان رو میخورم
و اونو میکشم
دارم میشم مثل قبلنای لارا
.....
تف به این سرنوشتم
توی این دنیا فقط کوک و دارم
... فقط اون
.......
..............
کوک : ا/ت ... به چی فکر میکنی ؟
ا/ت : عام ... هیچی
کوک : میخوای یه سفر چند روزه بریم
ا/ت : اوهوم
کجا بریم
کوک : بوووسان
ا/ت : یسسسس آره بریم
کوک : هعی بیبی من هنوز بهم نگفته چند سالشه ها
ا/ت : خب من ۵۴۷ سالمه
کوک : * هنگ کرده
.....
یا پشم
من دارم با یه پیرزن قرار میزارم؟
ا/ت : یا جونگ کوک شییییی
پس منم دارم با یه بچه قرار میذارم
کوک : هعی دلت دوباره تنبیه میخواد مگه ۲۵ کمه تو خیلی زیادی
ا/ت : خب ..حالا منصرف شدی؟
کوک : نه اصلن
من از بیبی ی خودم منصرف نمیشم
*خنده شیطانی
......
..........
......
۶ سال بعد
ا/ت : هنوز با لارا قهرم
...
اون با نامجون ازدواج کرد
و الان خوشبخته
....
حتا دو تا بچه هم داره
رابطم با مامان و بابام خوب شده اما عالی نیست
منم با جونگ کوک ازدواج کردم
اما هنوز هردو خوناشامیم
اگه لارا اون روز اون دارو رو نمیخورد ........
الان کوکم انسان بود
......
الان اون خوب شده و جونگ کوک من داره عذاب میکشه
توی این ۶ سال حتا یه بارم مزه خون و نچشیده
اما من ....
من بعد اون خون (خون جونگ کوک و میگه)
دیگه نتونستم مثل قبل بشم
خون هر حیونی که میخوردم بالا میاوردم
همشون تلخ بودن
خون آهو
گوزن
خرگوش
هیچ کدوم مثل خون انسان نیست
....
الان کارم شده و هر روز دارم خون یه انسان رو میخورم
و اونو میکشم
دارم میشم مثل قبلنای لارا
.....
تف به این سرنوشتم
توی این دنیا فقط کوک و دارم
... فقط اون
.......
..............
کوک : ا/ت ... به چی فکر میکنی ؟
ا/ت : عام ... هیچی
کوک : میخوای یه سفر چند روزه بریم
ا/ت : اوهوم
کجا بریم
کوک : بوووسان
ا/ت : یسسسس آره بریم
۲۳.۸k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.