در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم

در ساحل ماسه ای با #خدا قدم میزدم
به پشت سرم نگاه کردم
جاهایی که از #خوشی ها حرف زده بودیم #دو ردپا بود
و
جاهایی که از #سختی ها حرف زده بودیم جای #یک ردپا بود
به #خدا گفتم در #سختی ها کنارم نبودی؟
گفت آن #ردپایی که میبینی #من هستم؛
تو را در #سختی ها به #دوش می کشیدم!!
#خدایاااااااا بی نظیری
دیدگاه ها (۱)

بی حوصلگی آرامش اعصاب بـرای بے حوصلگےو اعـــصــــاب و روان ذ...

#جهت_ازدواجآیت الله بهجت ره :جوانانی که وقت ازدواج آنان فرار...

#رفع_غم امام صادق (ع):اگر کسی گرفتار و اندوهگین است《ذکر یون...

با توکل به اسم #اعظمت میگشاییم دفتر #امـــروزمان را باشد ڪه ...

آکادمی شیطان پارت سوم

~حقیقت پنهان~

"همزن " و "آبمیوه گیری" ام را از هم جدا کردم .زن و شوهرند و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط