رمان انتقام خونین 🩸❣️
رمان انتقام خونین 🩸❣️
part:35
#سحر
تو از کجا منو پیدا کردی؟
امیر روز:فقط جواب منو بده
سحر:اگر قبول نکنم من رو می کشی؟
امیر:خب صد درصد
سحر:اما حس می کنم ماتت برده
امیر:ببین دختره من از ماتم برده که پیشنهاد به این خوبی بهت دادم ولی میخوای از عشقت بگذری
سحر:خیلی خوب قبول می کنم حالا میشه بگی کی هستی؟
امیر:میشه بگی نه...میشه بگییین .....ببین من رئیس مافیا تهرانم و تو زیر دست من میشی و باید یه کاری کنیم ارسلان و دیانا از هم متنفر بشن اوکی؟
سحر:ت..تو رئیس باند مافیاییی
امیر:اره و اینکه راه فرار هم نداری اگر می خوای تصمیم رو رد کنی باید بمیری
سحر:بازم بگو
امیر:😡😡😡
دو هفته بعد 🧭🚘🌴چ
#اکیپ_سلاطین
پانیذ:بچه ها ما باید چیکار کنیم نمی تونیم صبر کنیم تا ارسلان و دیانا رو بکشن
امیر انکا:منم موافقم اما چیکار کنیم
رضا:شاید باید خودمون یه تیم مافیا بسازیم
نیکا:دیونه شدی
ژاتیس:اما حرفش کامل درسته
نیکا:چی؟
متین:منم با آتوسا (ژاتیس) موافقم چون اگر بخوایم به پلیس خبر بدیم می کشنشون با اون امیر (روز)لعنتی یه کاری با دیانا می کنه که فکرشو نمی کردیم
نیکا:خب ما چطوری تیم بسازیم
پانیذ:ما می تونیم به صورت غیر قانونی اسلحه بگیرم
بچه ها با هم:چیییی
پانیذ:اونا تنها چیزی قوی شون می کنه نیرو و اسلحه هست که اگه ما اونا رو بخریم می تونیم باهاشون مقابله کنیم و اگر هم بخوان مارو لو بدن که خودشون لو میرن چون آنا مافیا هستن و دشمن اصلی وافیا پلیس هست و همیشه از دستشون فرار می کنن
رضا:جووون به فکرت
نیکا:ولی اگه پلیس بفهمه...
امیر(انکا):😐😐اوسکلی
ژاتیس:نه امیییر به عشقم اینطور نگووو
متین:میشه بس کنین باید بریم اسلحه بخریم که من مکانش رو می دونم
امیر:اونوقت از کجااا
رضا:واای بسه دیگه بریم....و حرکت کردیم
خب دوستان عزیز من بد از مدت ها رمان گذاشتممم و اینکه خیلی تخیلی شد ولی رمان هست واقعی نیست
حمایت کنید برا پارت های بعد کلیسای رمان تو راهههع
part:35
#سحر
تو از کجا منو پیدا کردی؟
امیر روز:فقط جواب منو بده
سحر:اگر قبول نکنم من رو می کشی؟
امیر:خب صد درصد
سحر:اما حس می کنم ماتت برده
امیر:ببین دختره من از ماتم برده که پیشنهاد به این خوبی بهت دادم ولی میخوای از عشقت بگذری
سحر:خیلی خوب قبول می کنم حالا میشه بگی کی هستی؟
امیر:میشه بگی نه...میشه بگییین .....ببین من رئیس مافیا تهرانم و تو زیر دست من میشی و باید یه کاری کنیم ارسلان و دیانا از هم متنفر بشن اوکی؟
سحر:ت..تو رئیس باند مافیاییی
امیر:اره و اینکه راه فرار هم نداری اگر می خوای تصمیم رو رد کنی باید بمیری
سحر:بازم بگو
امیر:😡😡😡
دو هفته بعد 🧭🚘🌴چ
#اکیپ_سلاطین
پانیذ:بچه ها ما باید چیکار کنیم نمی تونیم صبر کنیم تا ارسلان و دیانا رو بکشن
امیر انکا:منم موافقم اما چیکار کنیم
رضا:شاید باید خودمون یه تیم مافیا بسازیم
نیکا:دیونه شدی
ژاتیس:اما حرفش کامل درسته
نیکا:چی؟
متین:منم با آتوسا (ژاتیس) موافقم چون اگر بخوایم به پلیس خبر بدیم می کشنشون با اون امیر (روز)لعنتی یه کاری با دیانا می کنه که فکرشو نمی کردیم
نیکا:خب ما چطوری تیم بسازیم
پانیذ:ما می تونیم به صورت غیر قانونی اسلحه بگیرم
بچه ها با هم:چیییی
پانیذ:اونا تنها چیزی قوی شون می کنه نیرو و اسلحه هست که اگه ما اونا رو بخریم می تونیم باهاشون مقابله کنیم و اگر هم بخوان مارو لو بدن که خودشون لو میرن چون آنا مافیا هستن و دشمن اصلی وافیا پلیس هست و همیشه از دستشون فرار می کنن
رضا:جووون به فکرت
نیکا:ولی اگه پلیس بفهمه...
امیر(انکا):😐😐اوسکلی
ژاتیس:نه امیییر به عشقم اینطور نگووو
متین:میشه بس کنین باید بریم اسلحه بخریم که من مکانش رو می دونم
امیر:اونوقت از کجااا
رضا:واای بسه دیگه بریم....و حرکت کردیم
خب دوستان عزیز من بد از مدت ها رمان گذاشتممم و اینکه خیلی تخیلی شد ولی رمان هست واقعی نیست
حمایت کنید برا پارت های بعد کلیسای رمان تو راهههع
۸.۷k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.