آخرین وداع
#آخرینوداع
- و بازم برات اهمیت داره که اومدی اینجا تا خیالت راحت باشه زنده میمونن و بعد از تو خوشحالن.
ارن دستش رو با ملایمت روی موهای مشکیِ دختر توی تصویر کشید.
با حسرت...
- از اینکه مثل سایهای هستم که باهاشون هستم ولی نمیتونم داشته باشمشون هم متنفرم.
- شاید اگه برای آخرین بار باهاشون وداع میکردی همه چیز بهتر میشد.
- اونا از قبل باهام وداع کرده بودن.
گفتن خداحافظیِ من دیگه دردی رو دوا نمیکرد.
سرش رو تکون داد و گفت:
- شاید رفتن بیخداحافظی برای همه بهتر باشه.
- شاید!
فلوک سرش رو تکون داد و اشارهای به لیوان خالی کرد:
- کمکی به تسکین درد قفسهی سینهت کرد؟!
ارن سرش رو تکون داد و با صدای خشداری جواب داد:
- یادآوری اینکه نباید اهمیت بدم به خودم، به درد قلبم کمک کرد.
- قوی باش. بخاطر خوشحال بودن این آدمهای بیاهمیتِ روی کاغذ و بخاطر نجات سرزمینمون!
فلوک از روی صندلی بلند شد و سمت در رفت.
دستهاش رو توی جیبهاش فرو برد تا لرزششون دیده نشه.
دیدن همچین تصویری، هر کسی رو از پا مینداخت. حتی اونی که دقیقا هیچکارهی این داستان بود.
آب گلوش رو قورت داد و گفت:
- تو رهبر بودن خودت رو امشب دوباره ثابت کردی. با اینجوری سر پا موندن!
در رو باز کرد. چشمهاش رو روی هم فشار داد و سوالی که از همون لحظهای که کاغذ رو دیده بود توی سرش بود رو پرسید:
- ارن... اون سنگ قبرِ توی طرحی که کشیدی... متعلق به توعه؟!
چشمهای ارن برق زدن.
لبخندش این سری شاد بود.
- آره. همه خوشبخت شدن... ما تونستیم از یه داستان ترسناک و غمگین، یه پایان شاد بسازیم!
- ولی تو شامل این پایان شاد نشدی!
پ.ن:خب این فن فیک تموم شد نظراتتونو راجع بهش بگید اگه دوس دارید بازم فن فیک بزارم کامنت بزارید یا توی ناشناس بگید مرسی
نویسنده:مهشید میرزایی
لینک چنل تلگرام:https://t.me/shingeki_no_kyojinn
https://t.me/joinchat/Q8AJ966pB_NmODU8
#فن_فیک
#aot
#انیمه
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#پست_جدید
- و بازم برات اهمیت داره که اومدی اینجا تا خیالت راحت باشه زنده میمونن و بعد از تو خوشحالن.
ارن دستش رو با ملایمت روی موهای مشکیِ دختر توی تصویر کشید.
با حسرت...
- از اینکه مثل سایهای هستم که باهاشون هستم ولی نمیتونم داشته باشمشون هم متنفرم.
- شاید اگه برای آخرین بار باهاشون وداع میکردی همه چیز بهتر میشد.
- اونا از قبل باهام وداع کرده بودن.
گفتن خداحافظیِ من دیگه دردی رو دوا نمیکرد.
سرش رو تکون داد و گفت:
- شاید رفتن بیخداحافظی برای همه بهتر باشه.
- شاید!
فلوک سرش رو تکون داد و اشارهای به لیوان خالی کرد:
- کمکی به تسکین درد قفسهی سینهت کرد؟!
ارن سرش رو تکون داد و با صدای خشداری جواب داد:
- یادآوری اینکه نباید اهمیت بدم به خودم، به درد قلبم کمک کرد.
- قوی باش. بخاطر خوشحال بودن این آدمهای بیاهمیتِ روی کاغذ و بخاطر نجات سرزمینمون!
فلوک از روی صندلی بلند شد و سمت در رفت.
دستهاش رو توی جیبهاش فرو برد تا لرزششون دیده نشه.
دیدن همچین تصویری، هر کسی رو از پا مینداخت. حتی اونی که دقیقا هیچکارهی این داستان بود.
آب گلوش رو قورت داد و گفت:
- تو رهبر بودن خودت رو امشب دوباره ثابت کردی. با اینجوری سر پا موندن!
در رو باز کرد. چشمهاش رو روی هم فشار داد و سوالی که از همون لحظهای که کاغذ رو دیده بود توی سرش بود رو پرسید:
- ارن... اون سنگ قبرِ توی طرحی که کشیدی... متعلق به توعه؟!
چشمهای ارن برق زدن.
لبخندش این سری شاد بود.
- آره. همه خوشبخت شدن... ما تونستیم از یه داستان ترسناک و غمگین، یه پایان شاد بسازیم!
- ولی تو شامل این پایان شاد نشدی!
پ.ن:خب این فن فیک تموم شد نظراتتونو راجع بهش بگید اگه دوس دارید بازم فن فیک بزارم کامنت بزارید یا توی ناشناس بگید مرسی
نویسنده:مهشید میرزایی
لینک چنل تلگرام:https://t.me/shingeki_no_kyojinn
https://t.me/joinchat/Q8AJ966pB_NmODU8
#فن_فیک
#aot
#انیمه
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#پست_جدید
۱۹.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.