انتقام شیرین
part ¹
توی یه نسیم ملایم صدای پرندگان و دانش آموزان وقتی آفتاب از همه جا میتابید درست زمانی که به زندگی بیهوده اش فکر میکرد یه ون مشکی بزرگ جلوی مدرسه اش ترمز کرد و فلیکسو به داخل ون کشید و بعد یچیزی سرش کشیدن و ون تو چندثانیه از جا کنده شد و با سرعت بالایی شروع به حرکت کرد و فلیکسی که چیزی براش مهم نبود
بعد ۲یا۳ ساعت ماشین متوقف شد و از دستش کشیدن و بردنش توی یه فضای تاریک و نمناک چیزی که سرش کشیده بودن رو برداشتند و فلیکس تونست اونجارو ببینه یه محوطه بزرگ مثل یه کارخونه از پله هاش بالا رفتند و بعد پیچیدند سمت راست و بعد کمی راه رافتن رسیدند به یه دفتر کاری وایب خاص و باحالی داشت و چند بادیگارد هم اونجا بود و یه میز بزرگ و یه صندلی که پشتش سمت فلیکس بود محکم به پشت زانوی فیلیکس زدند طوری که فیلیکس به زانو در اومد دستاشو بسته بودن صندلی چرخید صورت طرف برای فلیکس قابل دید بود خیره شد به چشماش یه پسر جوون کت شلواری با کراوات قرمز...
ادامه دارد...
#استری_کیدز #استی #هیونجین #فلیکس #بنگ_چان #لینو #آی_ان #هان_جیسونگ #سونگمین #چانگبین #فن_فیک #هیونلیکس
توی یه نسیم ملایم صدای پرندگان و دانش آموزان وقتی آفتاب از همه جا میتابید درست زمانی که به زندگی بیهوده اش فکر میکرد یه ون مشکی بزرگ جلوی مدرسه اش ترمز کرد و فلیکسو به داخل ون کشید و بعد یچیزی سرش کشیدن و ون تو چندثانیه از جا کنده شد و با سرعت بالایی شروع به حرکت کرد و فلیکسی که چیزی براش مهم نبود
بعد ۲یا۳ ساعت ماشین متوقف شد و از دستش کشیدن و بردنش توی یه فضای تاریک و نمناک چیزی که سرش کشیده بودن رو برداشتند و فلیکس تونست اونجارو ببینه یه محوطه بزرگ مثل یه کارخونه از پله هاش بالا رفتند و بعد پیچیدند سمت راست و بعد کمی راه رافتن رسیدند به یه دفتر کاری وایب خاص و باحالی داشت و چند بادیگارد هم اونجا بود و یه میز بزرگ و یه صندلی که پشتش سمت فلیکس بود محکم به پشت زانوی فیلیکس زدند طوری که فیلیکس به زانو در اومد دستاشو بسته بودن صندلی چرخید صورت طرف برای فلیکس قابل دید بود خیره شد به چشماش یه پسر جوون کت شلواری با کراوات قرمز...
ادامه دارد...
#استری_کیدز #استی #هیونجین #فلیکس #بنگ_چان #لینو #آی_ان #هان_جیسونگ #سونگمین #چانگبین #فن_فیک #هیونلیکس
- ۳.۱k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط