حفره ای بود پر از خون وسط سینه ی من

دیدگاه ها (۲)

سجاده نشینــبا وقــاریـــ بودمــ😌 ایــ بـر پـدر کرشمه هایت ص...

بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرادرمان که بگذریم دعا هم نمی کند...

چادر سرت کردی و دل بردی زٍ من بانو ⚘پس چادری ها از همه زیبات...

پا به پا کردم و جان کندم و گفتم آخر...😫 😊 دوستت دارم و گفتی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط