خوشم با شمیم بهاری که نیست

خوشم با شمیم بهاری که نیست
غباری که هست و سواری که نیست

به دنبال این ردّ خون آمدم
پی دانه های اناری که نیست

مگردید بیهوده ای همرهان
به دنبال آیینه داری که نیست

به کف سنگ دارم ولی می دوم
پی شیشه های قطاری که نیست

تهمتن منم تیر گر می زنم
به چشمان اسفندیاری که نیست

دو فصل است تقویم دلتنگی ام
خزانی که هست و بهاری که نیست ...

#سعید_بیابانکی


دیدگاه ها (۴)

شباز شب های پائیزی‌ست؛از آن همدرد و با من مهربانشب های اشک آ...

ای خوش ‌آن سرکه به شب تکیه گهششانه ی توست..#هما_کشتگر✨🌒🌙

تلخچون قرابه‌یِ زهریخورشید از خراش خونین گلو می‌گذرد.سپیدارد...

زندگی دائـمی زیـر یـک سقـف، تفریحات کاملا مشترک، عدم وجود لح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط