از نگاه روی تو دل سیر می گردد مگر

از نگاه روی تو ، دل سیر می گردد مگر
آخر آدم با تو باشد ، پیر می گردد مگر

با نگاهی قلب من را کرده ای مال, خودت
شهر با یک حمله ای تسخیر می گردد مگر

لحظه ی دیدار عکست نیز خشکم می زند
بی طناب، این دست و پا زنجیر می گردد مگر

عاشقم ، باشی ، نباشی ، سرد باشی یا که گرم
حس عاشق لحظه ای تغییر می گردد مگر

در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است
آتش دل با سخن تعبیر می گردد مگر...!!!
دیدگاه ها (۱)

جان من در دست او دستش به دست دیگریجام من در دست او ، مدهوش و...

بوسه وقتی داغ باشد دل بریدن مشکل است،در دل آتش که باشی پرکشی...

من برای داشتن دستهای تو ریسمان نبسته ام، دل بسته ام! همین که...

لرزشی دارد دلم انگار دلتنگت شدمخوب می‌دانی که من با عشوه‌ای ...

صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو یا دل از ماندن تو سیر شود بع...

دوستت دارمانقدر زیاد که گاهی وقت هاکه دوریچشمانم بی اختیار ش...

چنین گوید پیر مغان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط