بی خبر امدی از راه که نگارم بشوی

بی خبر امدی از راه که نگارم بشوی
بلبل خوش نفس باغ بهارم بشوی

بر من خسته دل و بی کس و تنها و غریب
چو نسیمی بوزی صبر و قرارم بشوی

فکرت افتاد به سرم شد همه دردسرم
خواهی ایا که تمام کس و کارم بشوی

با دو چشمان چو ماهت که پر از عشق و صفاست

باعث روشنیه این شب تارم بشوی

من که دیوانه و مجنون نگاهت شده ام

شود ایا که تو هم مست و خمارم بشوی

با همه مهر و محبت که درونت داری
تو پرستار و طبیب دل زارم بشوی

این سوالیست که هر لحظه ز خود میپرسم

دوست داری که تو هم دلبر و یارم بشوی
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۳۱)

اسم زهرااشک دارد بی اماناسم زهرافخر باشد برجهاناسم زهراجان د...

در حریم فاطمه مرغ دل پر میزندناله از مظلومی زهرای اطهر میزند...

بین "علاقه هایمان" و "منطقمان"، هیچ وقت یکی را انتخاب نکنیم!...

من ، شیشه دلتنگی ، دلهای غمینمای کاش ، که دست تو بکوبد به زم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط