موضوع وقتی به حیوون خونگیتون حسودی میکنن
موضوع: وقتی به حیوون خونگیتون حسودی میکنن•_•
~~~~~~~~~~~~~~~~~
مایکی
تو روی مبل خونه نشسته بودی و داشتی با گربهات بازی میکردی که مایکی میاد خونه تو غرق بازی بودی و نفهمیدی مایکی اومده مایکی: ا/ت چان من اومدم خونه کجایی ا/ت: مایکی اومدی خوش اومدی
بعد مایکی میره به سمت اتاقش و لباساشو عوض میکنه و میاد بالا سرت و روی مبل میشینه با نگاه ترسناک به گربه نگاه میکنه بعد گربه رو از بغلت میکشه بیرون خودشو کیوت میکنه و تو بغلت جا میکنه مایکی: مگه من گربت نبودم
و بله خبر رسیده تو از حجم این کیوت بودن خون مماغ شدی
_______________
ایزانا
تو رو مبل بودی و داشتی قربون صدقه گربه ات میرفتی و ایزانا هم داشت یه گوشه بانگاه ترسناک نگاه میکرد
ا/ت: ای پدر سگ من پسر منی تو اوخدا
ایزانا دیگه سبرش سر اومد و گربه را برداشت از بغلت و تورو گذاشت رو کولش
ایزانا: که اینطور ملکه من مگه من پسرت نبودم الان دلت تنبیه میخواد مامی
و بعله شما در اتاق در حال نماز خواندن و عبادت شدید🙏🗿
و شب موقعی که خوابید رفت گربه رو پرت کرد تو خیابون و فرداش گفت گم شده
-------------------------------------
میتسویا
شما در حال بازی با گربه در اتاقتون بودید و میتسویا در حال خیاتی بود بعد اتمام کارش داشت از دم در اوتاقتون رد میشد که شنید
ا/ت: ای من قربونش برم پسر من جیگر من بیا میخوام بوست کنم (___)① پدر سگ (باصدای بچه گانه) وبله میتی جون حسودی کرد و به بهانه ای اومد تو اتاق
میتسویا: ات چان دارم کم کم ناراحت میشم و گربه رو داد دست لونا و مانا که برن باهاش بازی کنن و خود میتسویا اود کنار شما و توی بغلتون خوابید و شما سرشو ناز کردید
و بعله هنوز کسی نمیدونه گوربه کجاست
''''''''''''''''"""""""""""""""""""""""""""""""""
باجی
داشتی باهاش بازی میکردی و قربون صدقش میرفتی باجی داشت تو اشپز خونه برای خودش یاکی سوبا درست میکرد و بعد تموم شدن کارش اومد کنار شما نشست و بدون هیچ حرفی گربه رو گرفت و گزاشت تو جاش که بخوابه و از گردنت یه گاز محکم گرفت
ا/ت: آیــــی وحشی چرا یهو از گربه به سگ تبدیل شدی
باجی: میخواستی انقدر قربون صدقه اون گربه☆&٪--_§№®πنری الانم باهات قهرم و بهت یاکی سوبا نمیدم
ا/ت: نهههههه قهر نباش بیا بغلم گرباح خودمی تو *بغل کردن باجی*آشتی؟
باجی: باش حالا آشتی ولی قول بده بیشتر از من به اون گربه اهمیت ندی وگرنه برات درد ناک تموم میشه
========================
①اسم سگ تون
نینا: خب خب خب اینم تموم شد اگه بد شد ببخشید اگه غلط امللیی داشتم ببخشید چون ساعت ۲:۴۰ صبحه و من خوابم میاد مغزم کار نمی کنه o(╥﹏╥)o
خوش حال میشم لایک کنی جیگرم
~( ̄▽ ̄~) ~
~~~~~~~~~~~~~~~~~
مایکی
تو روی مبل خونه نشسته بودی و داشتی با گربهات بازی میکردی که مایکی میاد خونه تو غرق بازی بودی و نفهمیدی مایکی اومده مایکی: ا/ت چان من اومدم خونه کجایی ا/ت: مایکی اومدی خوش اومدی
بعد مایکی میره به سمت اتاقش و لباساشو عوض میکنه و میاد بالا سرت و روی مبل میشینه با نگاه ترسناک به گربه نگاه میکنه بعد گربه رو از بغلت میکشه بیرون خودشو کیوت میکنه و تو بغلت جا میکنه مایکی: مگه من گربت نبودم
و بله خبر رسیده تو از حجم این کیوت بودن خون مماغ شدی
_______________
ایزانا
تو رو مبل بودی و داشتی قربون صدقه گربه ات میرفتی و ایزانا هم داشت یه گوشه بانگاه ترسناک نگاه میکرد
ا/ت: ای پدر سگ من پسر منی تو اوخدا
ایزانا دیگه سبرش سر اومد و گربه را برداشت از بغلت و تورو گذاشت رو کولش
ایزانا: که اینطور ملکه من مگه من پسرت نبودم الان دلت تنبیه میخواد مامی
و بعله شما در اتاق در حال نماز خواندن و عبادت شدید🙏🗿
و شب موقعی که خوابید رفت گربه رو پرت کرد تو خیابون و فرداش گفت گم شده
-------------------------------------
میتسویا
شما در حال بازی با گربه در اتاقتون بودید و میتسویا در حال خیاتی بود بعد اتمام کارش داشت از دم در اوتاقتون رد میشد که شنید
ا/ت: ای من قربونش برم پسر من جیگر من بیا میخوام بوست کنم (___)① پدر سگ (باصدای بچه گانه) وبله میتی جون حسودی کرد و به بهانه ای اومد تو اتاق
میتسویا: ات چان دارم کم کم ناراحت میشم و گربه رو داد دست لونا و مانا که برن باهاش بازی کنن و خود میتسویا اود کنار شما و توی بغلتون خوابید و شما سرشو ناز کردید
و بعله هنوز کسی نمیدونه گوربه کجاست
''''''''''''''''"""""""""""""""""""""""""""""""""
باجی
داشتی باهاش بازی میکردی و قربون صدقش میرفتی باجی داشت تو اشپز خونه برای خودش یاکی سوبا درست میکرد و بعد تموم شدن کارش اومد کنار شما نشست و بدون هیچ حرفی گربه رو گرفت و گزاشت تو جاش که بخوابه و از گردنت یه گاز محکم گرفت
ا/ت: آیــــی وحشی چرا یهو از گربه به سگ تبدیل شدی
باجی: میخواستی انقدر قربون صدقه اون گربه☆&٪--_§№®πنری الانم باهات قهرم و بهت یاکی سوبا نمیدم
ا/ت: نهههههه قهر نباش بیا بغلم گرباح خودمی تو *بغل کردن باجی*آشتی؟
باجی: باش حالا آشتی ولی قول بده بیشتر از من به اون گربه اهمیت ندی وگرنه برات درد ناک تموم میشه
========================
①اسم سگ تون
نینا: خب خب خب اینم تموم شد اگه بد شد ببخشید اگه غلط امللیی داشتم ببخشید چون ساعت ۲:۴۰ صبحه و من خوابم میاد مغزم کار نمی کنه o(╥﹏╥)o
خوش حال میشم لایک کنی جیگرم
~( ̄▽ ̄~) ~
- ۶.۷k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط